تالش کُهن با مسماتر از «تالش بزرگ» است!

در پست قبلی یادداشتی کوتاه تحت نام کجا بود این «تالش بزرگ»؟! را به نمایش گذاشتیم و موافقان و مخالفان زیادی را در پی داشت و در این بین نقطه نظرات منتقد ارجمند آقای نجات شعبانی بسیار جالب توجه بود. فایل صوتی ای برای حقیر ارسال داشتند و بنده را بسیار امیدوار نمود که تالش منتقدین خوب و ارزنده ای دارد.  فراموش نکنیم دهه هشتاد که اوج وبلاگ بازی های تالش بود تنها کسی که بنده را مورد فحاشی و دشنام قرار ندادند همین آقای نجات شعبانی بودند و اغلب با کامنت های نقد گونه ، نقطه نظرات شان را ارایه می داد که همه ی آنها را در آرشیو دارم و بماند دشنام هایی که در قالب کامنت در تارنمای های مان بجای مانده که بالغ بر 1200صفحه شده است.

اکنون که کانال تلگرام فراگیر شده در بین آن همه وبلاگ شاید بنده هنوز نفس می کشم و از نسل انقراض شده ی همان وبلاگ ها باقی مانده ام.چرا که بر این باورم تلگرام نمی تواند همانند وبلاگ قانع ام نماید و جذابیت اش را داشته باشد و فضای باند وبلاگ برای بنده دلپذیر تر است. حتا اگر روزی یک بازدید کننده داشته و یا اصلن نداشته باشم .بگذریم و به نقطه نظرات جناب نجات شعبانی در خصوص «تالش بزرگ » بپردازیم .

ادامه مطلب

هرچه تلاش کردم شرحی ، اشاره ای و یا چیزی در این خصوص بنویسم ذهنم یاری نکرد و بالاخره همان سوتیتر«بدون شرح!» را برگزیدم . راهی هم وجود نداشت.چون وقتی می بینم هنوز ذهن جوانان تالش «مسروریزه»است .باید اینگونه برخورد کرد.«مسرور» خداوند قرین رحمتش کند. تا زنده بود فقط دوست داشت تریبون دستش باشد و هیچ گاه ندیدم جوانی را پرورش دهد تا بتواند امروز شعر تالش را هدایت کند آنهایی هم که بلدند در تالش نیستند.و تأسف بار این که وقتی کم آوُرد رفت خانه ی[...] از خود قدیسی ساخت بنام «دکتر رمضانی از دانشگاه تهران» که فاجعه اش هنوز در دل تاریخ ادبیات تالش نهفته است و حالا حالاها پاک شدنی نیست.تااین گونه اندیشه در تالش نهادینه شده است ، شعر این جوانان مظلوم این چنین به حقارت کشیده می شود.قبل از عید از شعرهای این خانم های محترم تالش مایه گذاشتم متأسفانه دربه اصطلاح ویژه ی نوروزی تمام داشته های شان را به تاراج دستون های بی نام و نشان گذاشتند .دیگر بیشتر نمی نویسم .چون در آخر مصاحبه ی معلم دلسوز تالش جناب نبی الله شعبانی جمله ای خواندم که در خصوص جریده ی ... پرسیده شده بود که خود یک مقاله خواهد بود و در آینده در باره ی آن خواهم نوشت .اگر برای کسی ابهامی وجود دارد یادداشت قبل عید بنده را یکبار دیگر مرور نماید.در پایان به خواهران دلبندم توصیه می کنم زحمتی که برای شعر می کشند.به حراجش نگذارند چرا که شعر حرمت دارد.

میرزا کوچک در داخل کشور هم مظلوم است

دکتر فتح الله کشاوز: میرزا کوچک جنگلی در داخل کشور به‌قدری مظلوم واقع می‌شود که حتی فردی مثل ملک‌الشعرای بهار هم به او تهمت می‌زند. میرزا یک فرد متدین و متشرع بود، بنابراین گرایش او به حکومتی با شعار بی‌دینی، تهمت محض است.روزهایی که بر ما می گذرد، تداعی گر آغاز قیام مردم گیلان به رهبری روحانی مبارز میرزا کوچک خان جنگلی در سال ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ شمسی است. این نهضت استقلال طلبانه که از مصادیق شاخص «جهاد وشهادت»در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود، را در قلمرو موضوعی «حیات طیبه» قلمداد می کنیم و درباره آن با جناب دکتر فتح الله کشاوز مدیرکل سابق نسخ خطی کتابخانه‌ی ملی جمهوری اسلامی ایران گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن در پی می آید.دکتر کشاورز گرداورنده کتاب «نهضت جنگل؛ اسناد محرمانه و گزارش ها» بود که اسناد ارزشمند سازمان اسناد ملی ایران را در این کتاب گرد آورده و در سال ۱۳۷۱ منتشر ساخت و این کتاب در سال ۱۳۹۱ با درخواست برگزارکنندگان کنگره ملی نهضت جنگل، تجدید چاپ گردید.

شیوه مدیریتی میرزا کوچک خان جنگلی از وجوه مختلف مورد نقد برخی از تحلیلگران است، از جمله عدم طرد نفوذی‌ها و خائنین، در حالی که میرزا از آنها شناخت کافی داشت. تحلیل شما چیست؟

شاید این تحلیلگران از این نکته غافل هستند که در ابتدای آغاز نهضت افراد مختلف با گرایش‌های گوناگون به آن پیوستند و گزینشی هم در کار نبود. اغلب حرکت‌های تاریخی این‌گونه‌اند که در ابتدا افراد از طیف‌های مختلف با یک هدف مشترک دور هم جمع می‌شوند. هدف مشترک همه افراد در نهضت جنگل در ابتدا اخراج نیروهای بیگانه از کشور بود و حتی خود نیروهای دولتی و حکومتی هم بدشان نمی‌آمد در گوشه و کنار کشور حرکت‌هایی علیه قوای بیگانه شکل بگیرد. دلیل‌اش هم ارتباطات فراوانی است که مستوفی‌الممالک با نهضت جنگل برقرار می‌کند. بنده هم خیلی‌ها را اصلاً صاحب صلاحیت برای ورود به نهضت جنگل نمی‌دانم. مثلاً افشار کسی بود که وارد نهضت شد و خیلی هم رشد و سرانجام به نهضت خیانت کرد، اما مثلاً احسان‌الله خان را که بعدها خیانت‌های آشکاری هم کرد، نمی‌شود نفوذی به حساب آورد. خیلی‌ها در ابتدای نهضت جنگل تصور کردند از این طریق می‌توانند به اهداف خود برسند و وقتی نرسیدند از نهضت جدا شدند.

 

ادامه مطلب

میرزا کوچک خان را طور دیگری به ما شناسانده اند

این متن مصاحبه ای است که شادوران «افشین پرتو»  در سال ۱۳۹۱ با سایت تاریخ ایرانی داشته  است. لازم به یادآوری است، کتاب «گیلان و خیزش جنگل» شادروان پرتو، نتیجه ۲۰سال تلاش نویسنده است که توانسته با اسناد موثق بخشی از ناگفته های جنبش جنگل را روشن نماید. این گفتگو زمانی انجام شده که هنوز این کتاب منتشر نشده بود.دکتر افشین پرتو، فارغ‌التحصیل رشته تاریخ از دانشگاه مسکو و پژوهشگر تاریخ گیلان است. به زودی کتابی از او با نام «گیلان و خیزش جنگل» منتشر می‌شود. پرتو همچنین خاطرات چند نفر از اعضای نهضت جنگل را تصحیح و منتشر کرده و اخیراً خاطرات «احسان‌الله‌ خان دوستدار» را تصحیح و آماده چاپ نموده است. با او در خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی و نهضت جنگل، با تاکید بر اسناد و یافته‌های جدیدی که در طول کار پژوهشی خود به خصوص از کشورهای قفقاز و آسیای میانه جمع‌آوری کرده و برخی را مورد استفاده قرار داده، به گفتگو نشستیم.

***

شما کتابی در خصوص نهضت جنگل نوشته‌اید که هنوز منتشر نشده و گویا برای نوشتن این کتاب برای نخستین بار به اسناد و مدارکی دست یافته‌اید که چهره‌ای دیگرگونه از وجوه پنهان نهضت و به خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی به دست می‌دهد. آیا این طور است؟ و این اسناد چیست و کجا بوده که قبلا مورد استفاده قرار نگرفته است؟

اسناد مربوط به نهضت جنگل که هنوز منتشر نشده و در دسترس محققان قرار نگرفته زیادند، چه در ایران در مراکز مختلف اسناد و بایگانی‌های خصوصی و چه خارج از ایران، من برای تهیه منبع موثق و سند جهت نوشتن این کتاب به مراکز اسناد در شهرهای مختلفی مثل ایروان و باکو و تفلیس و مسکو و سن‌پترزبورگ سفر کردم و خوشبختانه موفق به یافتن آنچه که به دنبالشان می‌گشتم، شدم و برخی از اسناد مورد جستجوی خودم را از مراکز اسنادی در ایران جمع کردم. این اسناد پنجره‌های تازه‌ای را به روی محققان می‌گشاید. من کوشیده‌ام از فضای تکراری تحلیل نهضت جنگل خارج شوم و بر پایۀ منابع و اسنادی که در اختیار داشته‌ام فضایی نو برای تحلیل این رویداد قابل توجه پدید آورم. سال‌ها داشته‌ها و نوشته‌هایی درباره نهضت جنگل در گوشه‌هایی پنهان بوده‌اند و این چند دهه اخیر کم‌کم برخی از آن‌ها منتشر شده‌است.  مانند خاطرات سعدالله‌خان درویش، خاطرات آقاخان درامی، خاطرات صبوری و برخی از مجموعه‌ها که از بازخوانی اسناد مربوط به نهضت جنگل پدید آمده‌اند. ولی این‌ها شماری بسیار اندک از همه آن چیزی است که موجود است و متاسفانه هنوز تلاشی برای بازخوانی و انتشار آن‌ها صورت نگرفته است.

 

ادامه مطلب

آیا «هساشعر» به بن بست خورده است؟!

اشاره :

از طریق فرهیخته ی ارجمند جناب محسن آریاپاد که مطالبی پر بار در خصوص «هساشعر»برای حقیر ارسال نموده بودند با «کانال تخصصی شعر و نقد ادبیات گیلکی» به مدیریت آقای مراد قلی پور آشنا شدم و بسیار خرسند شدم . چون امروزه فضای مجازی غالب بر فضای مکتوب شده است ـ در این کانال با گزیده های بسیار پرباری روبرو شدم که نوید روزهای خوب ادبیات گیلان را می دهد. گویا بحث «هساشعر» مجددن داغ و داغ تر شده است و این بار نیز بعد از 11سال محسن آریاپاد پیرو بحث قبلی اش ، پاسخ مستدلی به رحیم چراغی داده است که متعاقب آن جناب چراغی هم در جواب نوشتار پاد مطلبی را در این کانال انتشار داده است .نکته ی بسیار حایز اهمیت در این بین سعه صدر دو طرف در نقد یکدیگر بوده که بسیار بجا و برازنده گیلان و گیلانی بوده است و از همه مهمتر مدیریت جناب قلی پور مایه دلگرمی شد و داور منصفی دراین  جدال قلمی بوده است .امیدوارم این گونه نقد و نظرها تداوم یابند تا به رشد تعالی فرهنگ و هنر و ادبیات گیلان مان کمک کرده باشد.شایان ذکر است در آینده ی نه چندان دور وجیزه ای در این زمینه از طرف حقیر ارایه خواهد شد. اینک باهم دو نقد نظر زیرمرور می نماییم:

به جناب آقای مراد قلی پور

با درود و احترام صمیمانه

شاعر و منتقد و مدیر اندیشمند کانال تخصصی شعر و نقد ادبیات گیلکی.به استنادِ پست های منتشره از جناب آقای (رحیم چراغی)، شاعر گرامیِ گیلانی، مبنی بر نظرخواهی در مورد (هساشعر)، که در گروه (شعر و هنر امروز) نشر یافته است؛ مجوزی ست که پیشینه ای مربوط، از هساشعر، به قرار زیر تقدیم مخاطبانِ علاقمند شود تا تازه واردین ارجمند با پدیده ای که به نام (هساشعر) نشر می یابد بیشتر آشنا شوند.با توجه به این که حوزه ی فعالیت کانال تان نقد و بررسی و جریان شناسیِ ادبیات و شعر گیلکی است؛ خواهشمند ست.در صورتی که موضوع را، مرتبط تشخیص می دهید ؛ پست های زیر را به اشتراک بگذاریدعینِ متنِ نظرخواهیِ آقای رحیم چراغی به شرح زیر ارسال می گردد که مستند شود .

                                                                                                                       محسن آریاپاد

«چنان چه نظرهایی در باره ی گفت و گوهای گروه هساشعر ، در شعر و هنر امروز منتشر شود ، در گروه هساشعر بازنشر می گردد»

بازنشرِ پست زیر هم از جناب چراغی ضروری به نظر می رسد.

«امروزه ، هساشعر ، به جریانی فراگیر تبدیل شده است. به دلایلی ، از جمله به همین دلیل ، تصمیم سازی برای هساشعر ، نمی تواند از سوی فرد یا افرادی انجام پذیرد. حتی از سوی فرد یا افراد معتمد جریان. نگارنده نیز ، از جمله به همین دلیل و بر اساس چنین باوری ، جز در بیانیه ی آغاز (با همکاری محمد بشرا و محمد فارسی) که هساشعر رونمایی می شد ، به هیچ وجه در صدد تدوین و انتشار بیانیه ای بر نیامدم.»

ادامه مطلب

الو! ببخشید جناب آقای پاد؟!

طنز گیلان شعرای سر شناسی دارد که نام بردن از آنها در این مقال نمی گنجد.در این یادداشت به دفتر شعر طنز «الو...!؟»ی محسن آریادپاد پرداخته می شود.چاپ نخست(96) این اثر توسط نشر سپید رود در هزار نسخه با قیمت 15000تومان به تازه گی روانه ی بازار کتاب شده است .

آریاپاد یک دهه و نیم است در گیلان نمود عینی پیدا کرده است. نه به آن معنا که شاعر نبوده و در جامعه ی شعری شناخته شده نبود، بل عملکرد وی در این مدت زمان قابل توجه است. در این پانزده شانزده سال، میانگین هر یک و نیم سال یک کتاب منتشر نموده است . سوای رنگارنگی شعرهای وی ـ بدعت هایی را نیز به یدک کشیده که بدون هیاهو و مانیفست های مُد روز به راهش ادامه داده است. از جمله ی آن ها دفتر شعر «اویتامن»وی را می توان سرآمد شعرهای مدرن گیلکی در حال حاضر دانست. ما در طول این سال ها قدم به قدم آثار وی را به وسع خود معرفی کرده ایم .آریاپاد یک شاعر دگراندیش است ، نخواسته و نمی خواهد راکد باقی بماند.

ادامه مطلب

بامداد ، قربانی صفحه ی 39 دیلمان!

هفتمین شماره«مجله فرهنگی اجتماعی»دیلمان منتشر شد. نشریه ی 490صفحه ای قطور با ظاهری بنام ویژه ی شاملو از دور دلبری می کند و از نزدیک دل را می برد. قبل از هرچیز عرفن هم همین گونه است باید از گردانندگان نشریه ، خصوصن آقای مهدی بازرگانی و سرکار خانم زهرا زارع سپاسگزاری نمود که چنین مجله ای را تا این لحظه سراپا نگه داشته اند و در این وانفسا «سينه داده[اند] به باد ، دارند به نسيم دل مي بازند!» و دست مریزادی هم باید به تمام عزیزانی گفت که برای هرچه بهتر و پربارکردن این مجله دست یاری رسانده اند .

همانگونه که خوانندگان این مجله می دانند آقای بازرگانی در این هفت شماره ای که ارایه داده اند گویا هنوز اشکالات آنرا نتوانسته اند بر طرف کنند .بنده شماره اول و دوم و هفتم را به تمام کمال مرور نموده ام و چند شماره میانی را نیز بطور گذرا دیده ام. اما اینکه صاحب نشریه ای که می خواهد با شُل کن سفت کن ادامه ی راه بدهد نهایتن تا شماره ده ،پانزده درجا خواهد زد.خاصه اینکه «دیلمان» در این هفت شماره تنها به قطور شدن اش اندیشیده است و لاغیر.

البته برای خاطر خوانندگان هم که شده باشد باید عرض کنم ، آقای سردبیر صدای مخالف را هم بر نمی تابد مگر دوستان حلقه ای و نزدیکان سفارشی باشند که در این شماره هم نقد بجای استاد مسعود کاکی را شاهد هستیم و مطمئنن اگر کسان دیگری بودند چه بسا چاپ هم نمی شد .با همین استدلال و بر اساس تجربیات در شماره های گذشته این یادداشت تنها برای تارنمای مان تدارک دیده شده و رونوشتی هم برای اطلاع دیلمان و دیلمانیان خواهیم فرستاد.

ادامه مطلب

ادبيات معاصر تركمن‌هاي ايران

نوشته‌ي قاسم نوربات

ترجمه: عبدالقهار صوفي‌راد

از شعرايي كه در ابتداي اين مبحث از آنان نام برده شد، برخي گر چه حجم كاري چشم‌گيري ارائه نكرده‌اند، سطوري چند از اشعار آنان در دسترس ماست.هرگاه در ميانه گفتار مسن‌ترها از مكان‌هاي مختلف واقع در ساحل شرقي خزر از قبيل «اولي قوُرروُق» «چاران لي دونگ»، «امان بورونينگ چأگه سي»، «قارا يوُمري»، «ساياركمال»، «داولات جامال»، «حوجامنگلي»،  «تانگري گأديك»، «حوجالار»، «آق قارين لار»، «تاغان غليچ»، «اينگداريلان» سخني به ميان مي‌آمد شعر «آق مايا» سانچب حاجي به عنوان شاهد كلام مطرح مي‌شد. اما اكنون به واسطه آنكه از زمان سروده شدن اين شعر حدود يك قرن مي‌گذرد  كم كم از حافظه‌ي مردم رنگ باخته است.

پس از استقلال تركمنستان، ايجاد روابط حسنه‌ي ايران – تركمنستان ما را بر آن داشت تا جاي پاي «آق مايا» را از نواحي جنوبي اترك دنبال كنيم. سرانجام اين جستجو ما را با نوه‌ي نياز مأمت برادر بزرگتر نجپ حاجي آشنا كرد. ما يكي از گمشده‌هاي خود را بازيافته بوديم. «اراز محمد كوله» هشتاد و پنج زمستان را ديده بود. از او سراغ نجپ حاجي را گرفتيم. گفت: غارري ابدال 4 فرزند ذكور داشته است. نيازمأمت، قربان دوردي صوفي، رجب صوفي و بالاخره نجپ حاجي.نجپ حاجي عمر خويش را به شباني گذرانده است. مردم وي را به نام «نجپ كوله» مي شناخته‌اند. «كوله» لقب پدر وي بوده به واسطه‌ي كوتاهي قدّش . نجپ نيز اين لقب را از پدر به ارث مي‌برد.نجپ اوغلان از تيره‌ي «آغزي غيشيق‌لار» طايفه‌ي «كلته» بود.  كلته نام يكي از طوايف بزرگ جعفرباي يموت‌هاست.

ادامه مطلب

پیرامون اصول نقد ادبی

طی نشستی که با جناب آقای دکتر سعید حمیدیان (استاد گروه ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی) داشتیم با ایشان به بحث دربارهء کتاب«نقد ادبی»ریچاردز پرداخته‌ایم 

آقای دکتر! یک محور مهمی را که ما در این نشریه کتاب‌ ماه دنبال می‌کنیم مسئله نقد از نظر تئوری و عملی است؛ یعنی هم می‌پردازیم به اصول نقد از نظر تئوری و هم این که‌ کتاب‌هایی که منتشر می‌شود کاستیها و برتریهای آن‌ها را سعی داریم که نشان دهیم حضرت عالی جدیدا کتابی ترجمه‌ کردید به نام اصول نقد ادبی از ریچاردز.ریچاردز هم از نظر من نظریهء مهمی در بین نظریه‌پردازان نقد در جهان دارد و آثار او یکی از منابع مهم در این شاخه بشمار می‌رود.ما در زمینهء نقد هم انواع و شیوه‌های مختلف نقد داریم که نقد ساختاری و نقد اصول‌شناسی،نقد تاریخی و نقد روانشناسی است.ریچاردز بیشتر به نقد روانشناسی‌ می‌پردازد.من می‌خواستم سوال کنم که اولا چطور شد که‌ شما کتاب ریچارد را برای ترجمه انتخاب کردید و راجع به‌ اهمیت خود کتاب توضیح بفرمایید؟

دکتر سعید حمیدیان: عرض شود که در مورد بخش اول سوال جنابعالی،و انگیزه خودم در مورد ترجمه کتاب،اولا عرض کنم که‌ پیشنهاد ترجمه کتاب از طرف مسئولان مؤسسه‌ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مطرح شد و در حقیقت ترجمه این کاب را به بنده قبولاندند.بعد می‌توانم بگویم که البته(انگیزه شخصی طبعا وجود داشت)یعنی،پس از قبول انجام کار ترجمه،انگیزهء بنده‌ برای پذیرش این کار همان چیزی بود که حضرت عالی‌ به خوبی بیان فرمودید،یعنی کمبود حتی فقدان کار در زمینه شاخهء ویژه‌ای از نقد ادبی که همان شاخه نقد از دیدگاه روانشناختی باشد انگیزه اصلی بنده در این کار بود.به این معنا که هموطنان ما یعنی اهل مقولات زبان‌ و ادب همچنان که فرمودید نقد ادبی از بعضی‌ دیدگاههای دیگر از جمله نقد ناب یا نقد زیبا شناختی‌ همین طور نقد ساختاری و اسطوره‌شناختی و همین طور نقد تاریخی و امثال این‌ها را می‌شناختم و در این زمینه‌ باید به دو دیدگاه دیگر نقد که در فضای فرهنگی ما شناخته‌تر هستند اشاره کنیم و آن نقد اخلاقی و دیگر نقد جامعه‌شناختی است.نظر به وضیت خاص ما،و همین طور وجود برخی گرایش‌های سیاسی در قرن‌ حاضر در کشور ما،هموطنان ما با این دو دیدگاه آشنایی‌ کافی دارند؛یعنی دیدگاه اخلاقی و دیدگاه‌ جامعه‌شناختی،اما در زمینهء دیدگاه روانشناختی غیر از این کتاب تاکنون هیچ اثری به فارس درنیامده است.و بنده شایق بودم که هموطنان ما دقیقا با این نقد و چگونگی روشهای آن آشنا بشوند.در این مورد باید اشاره بکنم که ریچاردز علاوه بر تسلّط و احاطه کم‌ نظیرش در ادبیات و آثار ادبی،در زمینه روانشناسی در حد بالای تخصصی واردند،یعنی او در این زمینه که‌ ذی علاقه بوده بسیار کار کرده و این است که با در آمیختن این دو اصول مورد نظر خودش را در نقد عرضه‌ کرده است.این انگیزهء اصلی بنده در این مورد بود.

 

ادامه مطلب

آقای سردبیر؛ پایداری نشریه این گونه نیست!

چند وقت پیش درکانال نشریه تالش مطلبی خواندم که ماهنامه یاد شده در ییلاقات تالش بصورت رایگان بی آنکه شخص یا اشخاص خواننده را بشناسند هدیه!!! داده اند و گویااین عمل در چند مرحله انجام پذیرفته است!!!

بعد از آن نیز شنیدیم همایش و یا نشست هایی در برج برج میلادقرار است برگزار شود و تأکید هم شده بود حتمن یک نسخه از این نشریه به افراد حاضر در برج هدیه داده شود. و متعاقب آن در کانال تلگرامی آقای عبدلی کلن حضور تالشان در برج میلاد منتفی اعلام شده است و...

راستش دیدن و خواندن این اخبار برای بنده خیلی جای تعجب داشت.طبق عکس پیوستی(البته قضاوت را به خواننده گان فهیم می سپاریم)خصوصن آنهایی که در شهرهای دیگر در استان های دیگر مطمئنن نشریات محلی آن دیار را خوانده و یا حداقل رؤیت نموده و یا می خوانند در خواهند یافت که آقای سردبیر دارد آب در هاون می کوبد! چرا که بقای یک نشریه با خوانندگان پایدارش استحکام می یابد، نه تالشان کوه نشین و گردشگرانی که هیچ سنخیت ودغدغه خاطری به تالش ندارند؟!(که عکس ها خود حرف های ناگفته در درون خود دارند)

 

ادامه مطلب

تیمور جهانگشاه و «کشور تالش»!

اشاره:

دودهه است در خصوص تالش و قضیه حمله ی تیمور لنگ به گیلان کنجکاومی باشم .اما هیچگاه موفق به سندی نشدم .تا اینکه کتاب«منم تیمور جهانگشا سرگذشت تیمور لنگ به قلم خود او» به کوشش مارسل بریون فرانسوی با ترجمه ی بسیار زیبای مترجم قهار ایران ذبیح الله منصوری اصل قضیه برایم روشن شد. تیمور لنگ برای تصرف بغداد قصد جنگ می کند که از شرق به سمت غرب قشونش را هدایت می کند از طبرستان می گذرد و آنگاه وارد گیلان از جمله گوتم ، اسپهبدان و رشت ورود پیدا می کند و شرح کوتاهی از هر نقطه ی گیلان آن زمان می نویسد تا اینکه به تالش وارد می شود.شگفتی کار اینجاست که اصلن جنگی رُخ نداده که برخی از افراد هی پوز شکست تیمور لنگ را چاشنی نوشته شان می نمایند.اگر غیر از تیمور لنگ بود که این گونه می نوشت شاید ابهامی وجود داشت اما این تاریخ خود نوشت خود تیمور جهانگشا می باشد که هرگونه ابهامی را رد می کند باهم به آن بخشی که به تالش آمده است می خوانیم تا خط بطلانی باشد بر تمام ابهامات . که به زیبایی نوشته است:

«پس از خروج از گیلان بسوی سرزمین (طالش) یا (طلشان) براه افتادم تا مردانی را که می گفتند نیرومندترین مردان کشور های اطراف دریای آبسگون هستند ببینم و بفهمم که آیا می توانند با من پنجه در پنجه بیندازندیانه .

ادامه مطلب

داستان معروف «رعنا»

داستان رعنا چه می گوید؟

رعنا چیست؟ رعنا کیست؟

تمام اشعاری که مردم کوه پایه ای گیلان می خوانند ناشی از یک حس درونی و یک رخدااد بیرونی است. از جمله اشعاری که سابقه دیرینه در کوه های دیلم از درفک گرفته تا کوههای دوهزار شهسوار جریان دارد (که به اشتباه به ترانه های قاسم آبادی معروف هستند.) و زنان با لباس سنتی (دراز دامان ) با آواز این اشعار می رقصند و از جمله ی این اشعار، شعر رعناست که به دوره ی قاجار باز می گردد. رعنا از ترانه های فولکور گیلان به شمار می رود و البته در این راستا روایت پردازی های مختلفی شده و داستانهای مختلفی را تعریف کرده اند و حتی در خصوص شعر رعنا نیز نسخه های متفاوتی مشاهده شده است که گه گاه در نحوه بیان متفاوت می باشد. (اما آنچه که بیشتر متداول است همان است که توسط گروه رستاک اجرا شد.) یکی از ناصر الدین شاه می گوید که وقتی وارد گیلان شد در دامنه های دیلمان متوجه صدای زیبای چوپانی شده که عاشقانه می خواند و بعد او را منع کرد . و یا داستانی با لیلی و مجنون که ناصرالدین شاه گفت بگویید رعنا بیاید تا من او را ببینیم. وقتی ناصر الدین شاه رعنا را دید با اعتراض گفت : تو برای این سیاه سوخته می خوانی ؟؟! چوپان گفت : برای تو سیاه سوخته است برای من جواهری بیش نیست...

ادامه مطلب

بهره کشی از رسانه ها

يك جامعه ي مدني زماني مي تواند به خود ببالد كه رسانه هاي فرهنگي ،‌اجتماعي و سياسي خوبي داشته باشد.از منظر جامعه شناسي نيز اگر به اين موضوع نگريسته شود، نيازفرهنگي و اساسي آن جامعه را بايد دروهله ي اول مورد بررسي قرار داد و اينكه چگونه مي توانيم رسانه  يي را در درون اجتماعي بزرگ به ميان مردم هدايت نمود و در حين اين سوق دادن به پايداري و بالندگي آن دربلند مدت انديشيد؟

ادامه مطلب

ماکسیم گورکی، نویسنده انقلابیِ شوروی

 محمودرضا حائری

Description: ماکسیم گورکی: زندگی و مرگ یک نویسنده انقلابی

ماکسیم گورکی، این شمایل نویسندگان انقلابی دوران شوروی، کسی که در طی زندگی و مرگش مورد تحسین مقامات شوروی بود. در طول حیات ادبی اش تنها یک اثر انقلابی نوشت: «مادر»

استالین مرگ گورکی را به گردن تروتسکیست ها انداخت اما با انتشار اسناد محرمانه پس از فروپاشی شوروی مشخص شد این نویسنده ظاهراً محبوب میان رهبران کمونیست، نویسنده ای سر به زیر و گوش به فرمان رهبران انقلابی نبوده چنان که لنین او را به تبعیدی طولانی به ایتالیا فرستاد و پس از آن جانشینش استالین زمینه های مرگ مشکوک او را فراهم کرد. به نظر می رسد علت این بود که گورکی تا آن جا که می توانست از توطئه علیه نویسندگان ناراضی جلوگیری می کرد. و از انتقاد نسبت به سیاست های رسمی حکومت ابایی نداشت.. و همین نکات برای خاموش کردن پدر رئالیسم سوسیالیستی کفایت می کرد...

ادامه مطلب

سید رضا حسینی بدلِ «دکتر رمضانی از دانشگاه تهران»!

بحث الفبای تالشی و تاتی ، امروزه در تالش و حتا سطح گیلان نقل محافل است .تا جایی که دارد به نکات و نقاط باریک کشیده می شود . اخیرن هم علی عبدلی از تالش جدا به تات ها پیوسته وبا خط دهی و ریل گذاری تئوریک ، دسته و گروه بندی ایجاد نموده است. که اشتباه فاحش وی همین چسباندن تات به تالش بود که اگر در همان وهله ی اول برای تات این الفبا را در تدوین می کرد سنگین تر بود. بنده نیز در هفته های قبل دیدگاه خود را نسبت به آن تحت نام «تات یا تالش مسئله این است»ارایه دادم و با خود قرار گذاشته بودم تا نسبت به آن دیگر واکنشی نشان ندهم تا یکسال بعد، آزمون خطایش آشکار شود.اما قضیه به گونه ی دیگری رقم خورد و من به این فکر که هنوز «اختراع» آقای عبدلی مسندالرأس نشست دانشگاه گیلان است . از استاد ارجمندم دکتر رضایتی نیز در پیش خود گله گذار بودم که چگونه با چه ادله ای چنین پروژه ای را پذیرفته اند؟! ولی متأسفانه و یا به نوعی خوشبختانه گزینه پیشنهادی آقای عبدلی با اقبال حاضرین نشست (چه دوستان گرمابه گلستانی وی وچه دیگران) قرار نگرفته است . این بود که در دیدگاه خود تجدید نظر نموده و منتظر حوادث آینده ماندم.این اختلافات سلیقه بالاخره از طرف عبدلی در کانال تلگرامی وی نشت پیدا کرد وهم چنان بر گذاره ی خود پای می فشارد  و اکنون در خلخالات دارد یارگیری می کند؟!و اگر این یارگیری و گروکشی ادامه داشته باشد باید منتظر حوادث دیگر باشیم .

ادامه مطلب

«همواج»، یک اثر پژوهشی برای خروج از آشفته نویسی در زبان تالشی و تاتی است

اشاره :

باز قرار مان بیقرار شد.همانگونه که هفته قبل به اطلاع خوانندگان فهیم مان رساندیم قرار بود یادداشت ما را به نمایش بگذاریم .ولی متأسفانه فضای «نخستین الفبا» و «همواج» طوفانی شد. بر اساس همین ملاحظات بعد از نقد دکتر رضایتی مناسب دیدیم گفتگوی آقای دکتربختیاری را که بی مناسب در این خصوص نبود در اختیار عزیزان بازدید کننده قرار دهیم و بعد یادداشت مان را  ارایه دهیم .امیدوارم دیگر بی قراری نکینم :

«همواج» را به خوانندگان ما بیشتر معرفی کنید. آیا این، نخستین الفبا و دستور خط تالشی و تاتی است؟

از نظر استادان و هموندان ارجمندی که پس از دو ماه کار فشرده و بی‌وقفه برای به سامان کردن الفبا و دستور خط تالشی و تاتی از هیچ کوششی فروگذاری نکردند، «همواج» الفبای تازه‌ای نیست. درواقع همان الفبای رسمی و ملی ماست که با برخی تغییرات برای نگارش گویش‌های سه‌گانة تالشی و گویش تاتی شاهرود خلخال متناسب شده است.جا دارد اشاره شود که در ایران، از قرن‌های هفتم و هشتم هجری تا به امروز، خط و الفبایی که برای نگارش سروده‌ها و نوشته‌های تالشی و تاتی به کار گرفته شده، همین الفبای رسمی مملکت ماست که آن را با نام الفبای عربی‌- فارسی می‌شناسیم. بنابراین ادعای الفبای جدید یا کشف و ارائة نخستین الفبا اساساً موضوعیتی ندارد. بنابراین، «همواج» الفبایی است برآمده از دل الفبای ملی که از این لحاظ، نه همواج و نه هیچ یک از شیوه‌هایی که اکنون تات‌ها و تالش‌های ایران از آنها استفاده می‌کنند، نمی‌توانند با صفت «نخستین» همراه باشند؛ چرا که اولاً تقریباً به تعداد افرادی که تاکنون به تالشی و تاتی مطلب نوشته‌اند، می‌تواند شیوة نگارش وجود داشته باشد؛ ثانیاً تالشی و تاتی‌نویسی با توجه به اسناد موجود، دست‌کم از قرن‌های هفتم و هشتم وجود داشته و پدیدة تازه‌ای نیست.با وجود این، تغییراتی که در شیوه‌های مختلف تالشی‌نویسی روزگار ما در مقایسه با الفبای ملی می‌بینیم، غالباً به شکلی نیست که در همواج مشاهده می‌شود. همواج برآیند و نتیجة یک تلاش فکری- علمی جمعی است؛ چیزی که پیش از این هرگز سابقه نداشته و از این لحاظ یک اتفاق تازه است. وانگهی، «دستور خط تالشی و تاتی» همواج، یک پدیدة نو است که تجربة آغازینش را باید در سال ۱۳۹۵ پی گرفت؛ زمانی که گروه تلگرامی «تالشی بینویسم و تالشی بوخونم» (تالشی بنویسیم و تالشی بخوانیم) ایجاد گردید. آن زمان به قصد کمک به همراهان، نکاتی تحت نام «تالشی چنته بینویسم» (تالشی را چگونه بنویسیم) ارائه گردید که درواقع می‌توان آن را آغار حرکت دستور خط همواج به حساب آورد.ناگفته نماند که نوشتن با الفبای همواج و دستور خط آن، در میان تالش‌ها و تات‌های شاهرود خلخال حدودا سه دهه سابقه دارد و اتفاق جدید و بی‌پشتوانه‌ای نیست. گردهمایی و هم‌اندیشی اخیر تحت نام «همواج» درواقع به جریان اصلی و غالب تالشی و تاتی‌نویسی در طول سه دهه گذشته سامان بخشیده و آن را از فیلتر مباحثه‌ها و مداقه‌های علمی عبور داده است تا هم به وحدت رویه در نوشتن تالشی-تاتی بینجامد، و هم مبتنی بر اصول و قواعد درست نگارش باشد.

 

ادامه مطلب

«همواج» الفبا و دستور خط تالشی و تاتی

دکتر محرم رضایتی کیشه‌خاله

استاد دانشگاه گیلان و سرپرست گروه «همواج»

اشاره :

جای بسی خرسندی ست که جمع پرشورو و شوق تالشان را در دل دانشگاه گیلان می بینم .واقعن خستگی دو دهه از تن آدمی خسته چون حقیر روبیده می شود.خوشحال تر آنکه سرور ارجمندم جناب پرفسور رضایتی آستین همت بالا زده اند و جوانان دیروز و میانسالان امروز را در کنار خویش جمع نموده تا پتانسیل بالقوه شان به بالفعل برسد.آرزوی بنده و خشتاونی نیز همین بوده وهست و خواهد بود که بنابر ضرب المثل معروف « کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» این به معنای طرد عبدلی و امثالهم نیست آنها هم برای تالش زحمت کشیده اند اما آقای عبدلی باید امروز در دیدگاهش تجدید نظر کنند. دوست دارم همه در کنار هم باشند همانند قوم نجیب کُرد که امروز در اروپا شب شعرهای شان می درخشد تالش نیز همانند آنها حرفی برای گفتن داشته باشد. امروز نقد زیبای جناب رضایتی را در اختیار خوانندگان فهیم مان قرار می دهیم و در چند روز آینده یادداشت حقیر تحت نام «سید رضا حسینی بدل دکتر رمضانی از دانشگاه تهران» در اختیارتان قرار خواهد گرفت و به تناوب از گفتگوی جناب دکتر بختیاری نیز استفاده خواهیم نمود.به امید سرافرازی تالش کهن بوم برمان.

روزگار تک‌صدایی‌ها، قهرمان‌سازی‌ها، پایه‌گذاری‌ها، و طرح نخستین و نخستین‌ها که به عصر اساطیر تعلق داشت، مدت‌هاست که از جامعه فرهنگی و مدنی تالش و تات رخت بربسته است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا دکتر محرم رضایتی کیشه‌خاله استاد دانشگاه گیلان و سرپرست گروه «همواج» در پی انتشار یک یادداشت انتقادی در نقد «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی؛ همواج » در دیارمیرزا با ارسال جوابیه ای نسبت به این موضوع واکنش نشان داد. دیارمیرزا ضمن انتشار این جوابیه حق پاسخگویی را برای آقای عبدلی و سایر افرادی که نام آنها در این متن آمده قائل است.

اما متن ارسالی سرپرست گروه «همواج» بدین شرح است:

پس از خبر انتشار فایل «الفبا و دستور خط تالشی و تاتی؛ همواج » در آن پایگاه، در مورخه ۲۷/۰۳/۹۶، نقدی ظاهراً با نام سیدرضا حسینی در تاریخ ۰۳/۰۴/۹۶ (اینجا)درباره «همواج» منتشر شده ­است. از آنجاکه این نوشته موجب التباس موضوع و تشویش اذهان عمومی شده، لازم است برای تنویر افکار عمومی، مطالبی به عنوان پاسخ از طرف گروه همواج به اطلاع عموم برسد.

ادامه مطلب

خطا در ترجمه و بدفهمی در ترجمان

محمد قائد

با نگاهی به شرایط کلی نگارش و ویرایش در ایران، محصولات عرضه شده در بازار ترجمه می‌توانست بسیار بدتر باشد. به اینها بیفزاییم سطح آموزش انشای فارسی در مدرسه و زبان خارجی در دانشگاه را.تقریباً تمام ایرادهای فت‌وفراوانی که اهل ترجمه از دههٔ‌ ۴۰ به کار همدیگر ‌‌گرفته‌اند وارد بوده است و مترجم مورد انتقاد ندرتاً ‌توانسته یک یا چند مورد را با برهان رد کند.البته منتقد بسیار دقیق متمایز از مترجم بسیار سهل‌انگار است اما مشکل بتوان اهل ترجمه را به دو دستهٔ مته‌به‌خشخاش‌گذار و وارد، و سربه‌هوا و نابلد تقسیم کرد. اگر چنین می‌بود قاعدتاً باید دستهٔ اول جای دستهٔ دوم را می‌گرفت و ناشران و خوانندگان به آنها متمایل می‌شدند. اگر پس از نیم قرن نقدهای گاه بنیان‌کن، همچنان به صدها جمله و کلمه و عبارت در آثار ترجمه‌شده ایراد وارد است پس باید دنبال عواملی در سیستم گشت. ذکاوت و فراست البته لازم است اما اگر کافی می‌بود خود منتقدان باید مترجمانی چیره‌دست می‌شدند و مترجمان مورد انتقاد پی کارهای دیگر می‌رفتند.

ترجمه به کنار، آیا نوشتن متن فارسی در مدارس ما یاد می‌دهند؟ چند درصد از پایان‌نامه‌های دانشگاهی با نثر محکم و گیرا نوشته شده؟ چه تعداد از مطالبی که درس‌خوانده‌های همین دانشگاهها در مطبوعات منتشر می‌کنند ملال‌آور و کلیشه‌ای و رسیدن از بدیهیات به بدیهیات نیست؟ ویراستاران چند روزنامه و مجلهٔ ما چیزی به نام پاراگراف به رسمیت می‌شناسند؟

ادامه مطلب

ترانه تاریک
تحلیل ساختاری شعری از احمد شاملو

محمدحسین بهرامیان

 

ترانه تاریک

بر زمینه سربی صبح

 سوار

           خاموش ایستاده است

 و یال بلند اسبش در باد

                 پریشان می شود

خدایا خدایا

سواران نباید ایستاده باشند

هنگامی كه                              

           حادثه اخطار می شود. 

 ***

كنار پرچین سوخته

 دختر

           خاموش ایستاده است

 و دامن نازكش در باد

                    تكان می خورد

خدایا خدایا

دختران نباید خاموش بمانند!

هنگامی که مردان

          - نومید و خسته -

                         پیر می شوند !

ادامه مطلب

 

کدام فرزند انقلاب با دوماه زندان رفتن بلعیده شد؟!

بخش دوم و پایانی

در خصوص اختلافات شما و آقای مسرور ماسالی ناگفته ها بسیار است .تا جایی که بنده می دانم اصل اختلاف شما در باکو نطفه بسته باشد این تحلیلی ست که بنده از اختلافات شما دارم .لذا با بنده باشید تا سری به شماره 38 کادح بزنیم . چطور است؟موافقید؟ اگر شما موافق نباشید بنده صد در صد موافقم تا خوانندگان فهیم و همیشه همراه مان را با خود ببریم به سال 73 تا دریابند آنچه که بین شما و مسرور ماسالی در زمان زنده بودنش گذشته و اکنون که در قید حیات نیست عزیز دُردانه ی شما شده است اطلاعات ذیقیمتی گیرشان بیایند.

مسرور ماسالی یکی از مخالفین سرسخت انتشار ویژه نامه تالش بود که گیله وا به کوشش جنابعالی به مدیریت استاد جکتاجی منتشر می نمود.دلایلش رابنده نمی دانم .آیا ریشه در قبل ازانقلاب دارد و یا بعد آن ، بی خبرم. اما در نوشتار وی که برای کادح به مدیریت استاد طاهری به گمانم اداره و منتشر می شد مطلبی تحت نام «ننوشتن بهتر از بد نوشتن است»دیده می شود  و در همان شماره بازتاب یافته که در هجو ترانه لدوـ و بیشتر جنابعالی به ویژه ی تالش گیله وا تاخته بود می توان خیلی از ناگفته ها را کشف کرد.

ادامه مطلب

صبح است ساقیا ...

شهرام رستمی

و با اين همه

 ما به اين جهان نيامده‌ايم

 كه بميريم

آن هم در سپيده‌ دمي

كه بوي ليمومي‌آيد                                                                                                                                       
 
يانيس ريتسوس

شیرینی این ترانۀ شاعر یونانی آنقدر هست که آن اندک‌مایۀ تلخی واژۀ «بمیریم» در برابر بوی تند لیموی زندگی محو می‌گردد و نگارنده را در پیوند با صبح و زندگی،  بی چاره از آغازش می‌نماید.و باز ... با این همه، کمتر اتفاق افتاده که برخیزیم و به حادثۀ صبح بیندیشیم و تأمل کنیم این حادثۀ هموارۀ جشنِ بیکرانِ طلوعخورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد/گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن.آنچه رسم زمانه بوده، این بوده و هست که در ظاهر برای به دست آوردن، همواره باید از دست داد. هر صبح بهانه‌ای برای با تو بودن است، شاید دیگر دست ندهد. زندگی را می‌گویم، زندگی‌ام، باید از کف داد، همواره از کف می‌دهیم تا ادامه دهیم... تا وقت غروب. دیدارِ اتفاقِ طلوعِ حقیقت از شرق، مستلزم از دست دادن نوشین خواب صبحگاهی است که این صبح در کمتر قابی درآمده و کمتر واژه‌ای حق مطلبش عطا نموده است... زندگی همواره است. هنوز است. اما هنوز هست و می‌رود. منتظر نمی‌ماند. صبح بار دیگر از ره می‌رسد و این حادثه تکرار می‌شود، در اندک فاصله‌ای از هم و باز ... زیستن برازنده زندگی است و این قصد عظیمی است بی‌قضاوتی؛ قضاوت ممکن نیست. در باب زندگی را می‌گویم. ما یک طرف ماجراییم. باید به دیگر سو رفت و اگر ممکن بود به قضاوت نشست. اما با این‌حال، زندگی همواره سرشار از این قسم رخدادهای تکرار شوندۀ دمِ دستِ دیده‌ناشدنی است که تسخیرش در دستان ماست. چنانچه به قول فیلسوف آلمانی، والتر بنیامین، در کتاب ارزشمند «خیابان یکطرفه» هم متوسل شویم که «تنها راه شناخت را دوست داشتن بی هیچ امیدی» می‌دانست، آنگاه در سرمای این قول دست کم کورسوی معرفتی در دوردست روشن است و آن هم این زندگی است و چنانچه بخواهیم آن را در مقام ابژه شناخت قرار دهیم، آنگاه چاره‌ای جز دوست داشتن بی امیدش نمی‌یابیم که خواه ناخواه در ذات ماست!

 ذکر زندگی بر منارۀ صبح است و آفتاب، عبادت صبحگاهان بر گرد کلمه است و چه خوش بهانه‌ای است عبادت صبحگاهی  و رؤیت هور.

به قول سعدی: شورش بلبلان سحر باشد/ خفته از صبح بی خبر باشد و باز اینکه... آفتاب همیشه از شرق طلوع می‌کند. تولد دوباره آفتاب و دیدارش، همیشه، از هر جایی میمون و فرخنده است،  به ویژه از گیلان جان!

 

پرپر زند کنجاله ام!

نوروز 96 شبکه ی 5سیما ساعت 23 فیلم طنز «شوخی کردم!» مهران مدیری را روی آنتن برد.آنهایی که با تِم کارهای مدیری آشنایی دارند می دانند که اغلب سوژه های وی معضلات اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و ادبی ـ و در واقع آنچه در پیرامون مان می گذرد بوده است .وی کارگردان باهوشی است که در ریزه کاری های طرح هایش بیشتر کار می کند .

در کنارهمه ی بخش های «شوخی کردم!» بخشی به شب شعرها و انجمن های ادبی معاصر کشورمان مربوط می شد که خود نقش یکی از اساتید برجسته به خوانش شعر و تحلیل آن می پرداخت که سال های نه چندان دور به «استاد طوفان» مشهور بود که بدل بودنش در فیلم افشا می شود و بگذریم .

سؤالی که برای بنده پیش آمده مدیری از کدام ناحیه ادبیات رنجیده خاطر است؟ آیا وی نیز می داند که در ادبیات کشورمان دیگر پنج قله ی اصلی شعر معاصرچون نیما، شاملو ، اخوان ، فروغ ، سپهری به وجود نیامده است؟ به گمانم تا اینجا حق با ایشان باشد.ما امروزنه تنها امثال این پنج نفر حتا شاعران قدری دیگر ، همچون آتشی ، زهری ، نادرپور، مشیری و... را در جامعه ادبی مان نداریم .چرا دیگر کافه های فیروز و نادری در جامعه ی ادبی مان خلق نمی شود؟ متأسفانه امروز با ایجاد فضای مجازی مجالی دیگر برای خلق شاعر و کافه ها نمانده است .

 

ادامه مطلب

دو نظریه در باره شعر:

 

جهت گیری های غیر شاعرانه عامل اُفت کیفی شعر

شعرخوزستان به دلایل متعددی ازلحاظ کیفی نسبت به گذشته اُفت داشته است.یکی ازاین دلایل عدم ارتباط مستمر شاعران با تجربه با نسل جدید است . که آنرا "انقطاع نسلی " می نامم. این انقطاع ، دلایلی دارد ازجمله : مرگ برخی ازاین عزیزان هر وقت جهت گیری های غیر شاعرانه  بر فضای شعری استان غالب شود ، اُفت کمی و کیفی را شاهد خواهیم بود.

صادق کریمی در گفتگو با سرویس ادبی پایگاه خبری خوانانیوز گفت:شعرخوزستان به دلایل متعددی ازلحاظ کیفی نسبت به گذشته اُفت داشته است.یکی ازاین دلایل عدم ارتباط مستمر شاعران با تجربه با نسل جدید است . که آنرا "انقطاع نسلی " می نامم. این انقطاع  ، دلایلی دارد ازجمله : مرگ برخی ازاین عزیزان همچون : زنده یادان سیروس رادمنش ، علی مقیمی ، قناد دزفولی ، نعیم موسوی ، آرش باران پور ، مرید میرقائد ، آتش اهوازی ، و.... شاعرانی دیگر که الان حضور ذهن ندارم.

ادامه مطلب

یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»

بخش سوم و پایانی

 

درپاراگراف اول سخنرانی ، شما را ارجاع می دهم به گفتگوی دکتر سیروس شمیسا که در شماره 32 گیله وا صص 11و12 درج شده که مصاحبه کننده مجله ی شما سؤالش این بود:«موقعیت کنونی ادبیات گیلکی زبان را گونه می بینی؟»

که دکتر شمیسا پاسخ داده بود:« مقصودتان را از «ادبیات گیلکی» نمی فهمم ، اگر مراد شما شعر و داستان هایی است که سال های اخیر به زبان گیلکی و خط فارسی[!] در جراید گیلان به طبع رسیده است ، زیاد در جریان نیستم .گیلکی را به خط فارسی خواندن همانقدر برای من عذاب آور است که شنیدن ترانه ها و آوازهای گیلکی روحبخش است!...اما اگر غرض این است که گیلکی زبانی است در مقابل زبان فارسی و باید در مدرسه و اداره گیلکی حرف زد من موافق نیستم .این نوعی ناسیونالیسم افراطی و آبکی است که متأسفانه در برخی از ایالات دیگر ایران هم زمانی باب شده بودو به هر حال خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه با مسایل سیاسی که مجموعاً به نفع ایران و ایرانی نیست ارتباط پیدا می کند.»

ادامه مطلب

قمر انديشه‌ی ايراني در عقرب سنت

دكتر علي تسليمي

عضو هيات علمي گروه ادبيات دانشگاه گيلان

ادبيات ايران در هزاره‌ی آهوي كوهي، تاريخ واقعي نداشت. هرگاه شاعري چون خيام يا فردوسي خواسته است ادبيات ايران را دگرگون كند، جامعه‌ی بي‌تاريخ ايراني او را به واپس مي‌رانده است. كساني هستند كه سيزيف‌گونه، سنگ ادبيات ايران را به سوي قله برده، اما به اوج نرسيده بازگشته‌اند. دو تن در ايران معاصر، ادبيات را به قله رسانده ولي باز هم كم‌و‌بیش در كنار گفتمان غالب سنتي محكوم شده‌اند؛ هدايت در «پيام كافكا»، «بوف كور» و آثار ديگر از روشنگري، آزادي، دموكراسي، جهاني شدن (از گونه شرق و غرب‌شناسي) و صنعتي شدن كه از ويژگي‌هاي تاريخي شدن و گذر از بي‌تاريخي و ماقبل تاريخي است، استقبال كرده و نيما در «ارزش احساسات» و آثار ديگر از جمله اشعارش از همين ويژگي‌ها پشتيباني كرده است. اين دو، هر يك، در اندازه‌هاي خود از ماقبل تاريخ ادبيات سنتي گذر كرده و جهان‌هاي تازه‌يي را به روي ما گشوده‌اند. (در كتابي كه به نام «پيام هدايت» و « نظريه شرق و غرب‌شناسي» در دست چاپ دارم، اين سخن را گفته‌ام و به نيما اشاره‌هايي كرده‌ام.)

ادامه مطلب

 

یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

 

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»


بخش دوم

تعجب بنده از شما این است که همین آساطوریان در شبی که برایش تجلیل گرفته بودید گفته بود: «لهجه‌ها و فرهنگ‌های مختلف ایرانی دارای یگانگی تاریخی هستند و ریشه‌های مشترک دارند و پیوند خاص میان فرهنگ‌ها و زبان‌های بومی ایران قابل تأمل است. او اشاره کرد که در پی تحولات اجتماعی و فرهنگی اخیر در ایران از اقلیت فارس نام برده می‌شود در صورتی که این امر صحیح نیست»

جناب استاد جکتاجی و جناب استاد عباسی؛ اگرامروز واقعن دغدغه ی  تدریس زبان مادری را در سر دارید آن را باید ستود .اما استادان من با کدام محوریت ؟ با کدام تئوری هایی که بتوان بر اساس آن اساسنامه ای تدوین کرد؟ اگر قرار است آساطوریان نسخه بدلی دیگران را برای «تدریس زبان مادری» در گیلان به نوعی دیگر تجویز کند که فاتحه ی همین نصف و نیمچه زبان مان را نیز باید بخوانیم !

 

 

ادامه مطلب

یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»


بخش اول

در یکی از سایت های تازه تأسیس شده(گیلان مصور) خبری درج شده بود «در راستای حفظ و اهمیت زبان مادری در گیلان و به همت «مجمع اسلامی فرهنگیان گیلان» و همکاری مجله «دیلمان»(!) موانع آموزش زبان مادری با حضور «پروفسور گارنیک آساطوریان»، دهم اسفندماه در پژوهشکده تعلیم و تربیت آموزش و پرورش  بررسی می شود».

قبل از این که وارد این مقوله شوم بد نیست چند سطر از گزارش خبرگزاری مهر را در خصوص «تدریس زبان مادری» و اظهار نظرات « اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی»در این جا بیاورم:

«- فتح الله مجتبایی عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی موضوع آموزش زبان مادری در کشور را امری وارداتی نامید و گفت: شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که می خواهند این مسئله را به ایران وارد کنند.

- سلیم نیساری دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: عده‌ای فکر می‌کنند علاقه به یک قومیت یعنی تحصیل با زبان آن قوم اما این موضوع بسیار خطرناک است.

- محمد علی موحد عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنان کوتاهی با اشاره به مباحث مطرح شده در این نشست به موضوع آموزش زبانهای محلی توسط دولت اشاره کرد و گفت: دولت باید از مداخله مستقیم در آموزش زبانهای محلی و بومی خودداری کند ما زبان معیاری داریم که زبان رسمی ما است اگر دولت بخواهد آن را فراموش کند و به حوزه زبانهای محلی وارد شود کار ما زار است.»

ادامه مطلب

با سلام و عرض ادب خدمت تمام بازدیدکنندگان فهیم مان . سال های گذشته یادداشتی

برای تان می نوشتیم اما در این پایان سالی متأسفانه با درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی

شاعر و پژوهشگرنامی خطه شرق گیلان آن شادکامی  بهارانه را از لبان مان بر چید .به همین

لحاظ به بزرگواری خودتان بر ما ببخشایید.پیشا پیش بهاران بر همگان خجسته باد!

"بهار" و "عید نوروز" در آئینه ی شعر فارسی

(حسن گل محمدی)

    "بهار" و "عید نوروز" در تاریخ شعر فارسی تجلی پر شمار و انعکاس فراوانی داشته است.شعرا و سرایندگان شعر فارسی تحت عنوان "بهاریه"سروده های زیادی از خود بر جای گذاشته اند."بهار" بعنوان احیاگر طبیعت و "عید نوروز "ایام پاسداشت این گردش لیل و نهار با شور و شوقی که در اقوام ایرانی از گذشته هایی دو ایجاد کرده است درحقیقت زندگی تازه و نویی را برای انسانها به دنبال خود می آورد.

نگاه شاعرانه به این زیبائی ها و شور و شوق رستن ودوباره رنده شدن نگاهی توصیفی در آغاز و نگرشی  درونی ومعنی گرا در پایان است.بطوریکه دربعضی ازاوقات توصیف بهاروسیله ای برای بیان مقصود و اندیشه های دیگر قرار میگیرد.این مقصود بسته به جهان بینی و تفکر شاعر نوع نگاه او را دراین مقطع زیبای دگرگونی طبیعت به درون گرایی و برون گرایی نشان می دهد.به عبارت دیگر بهار می تواند نماد عدم پایداری دنیا و نعمات آن باشد نعمت هایی که شایسته ی دلبستگی نیست یا اینکه نشان از گشایش و آرامش پس از تحمل سختی وسردی ها قرار گیرد و ایجاد امید و شوق برای حرکت به سوی آینده و شروعی دوباره نماید.

ادامه مطلب

فریاد می زند آی پاییز !

به مناسبت درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی

«پِزْ، پِزُ/ پَربَكَشَه ، هَندِه بُومِه / كِرِكِ تُك سَربَكَشِه / فِراد كُونه: / پِزْ....... پِزْ / پِزْ....... پِزِ / [پِ زْ ..... پِ زْ]چي تي دَسَ جِ زِ؟»

(پز ..... پزو/ باز به پرواز آمده / و بر روي سرخس ها نشسته ، و سرك كشيده / فرياد مي زند:/آي ..... پاييز است ..... پاييز/ آي ..... پاييز است ..... پاييز/ جهيزيه  دست تو چيست؟)زنده یاد دکتر سید مجتبی روحانی.

عصر جمعه سیزده اسفندماه  از طرف سرکار خانم نگار پزشک پیامکی به این مضمون :«سلام پنجشنبه 19/12/95از ساعت 17الی 30/18 آمفی تئآترشریعتی مراسم یادبود دایی دکتر مجتبی است»دریافت نمودم. یک لحظه در ذهنم واژه ی «یادبود» همچون آتشفشانی فوران زد . پیگیر شدم و به واقعیت تلخی رسیدم که گفتنش واقعن تلخ و حُزن انگیز است . یعنی بیست روز از درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی گذشته ، من بی خبر از همه چیز و همه جا. خبر تلخ و گزنده بود .گزنده تر از آن بی خبری ام ازآن زنده یاد بود.

ادامه مطلب

فضای ول انگار مجازی و تَوَهُم شعر !

سال 79بود. برای اولین بار به انجمن شعر ماسال رفتم .اتاقی از کتابخانه ی عمومی ماسال را به آن اختصاص داده بودند و انجمن شعر ، در دل مزار شهدای شهر قرار داشت. یعنی درست در مرکز شهر .اتاقی کوچک برای سی چهل نفر همراه با میز کنفرانس و چندین صندلی. زمان ورود ما صندلی ها همه اشغال شده بودند و چون به عنوان مهمان از قزوین آمده بودیم به پاس مهمانی ، چند جوان محجوب که هیک کدام شان را نمی شناختم ، به احترام ، جای شان را به ما دادند و خود سراپا ایستادند و ما با کمال شرمندگی نظاره گر این لطف بیشمارشان لحظه ها را سپری کردیم .

دور تا دور میز کنفرانس پُر بود ازشاعران پیشکسوت و جوانان با استعدادی که آمده بودند تا آینده شعر و ادب شهرشان را بارور نمایند .شعرها خوانده شد نقد و بررسی گفتگوهای دو به دو و یا چند نفره ادامه یافت و آنهایی که جلوتر آمده بودند باعذر خواهی چند باره مرخص شدند و سرانجام من ماندم چند تن از عزیزان پیشکسوت و در خصوص مشکلات کانون و انجمن های شعر مناطق تالش و بحث و تبادل نظر و پیشنهادات ودر پایان عکس یادگاری و خداحافظی.

ادامه مطلب

...و اینک ترانه

دهه شصت تیم فوتبال همای تهران با نام حمید علیدوستی عجین شده بود.بازیکنی که با نفوذهای خطرناکش شیرازه ی بهترین خط دفاع هر تیمی را فرو می ریخت چه آنکه در تیم ملی نیز گل های بیاد ماندنی اش هرگز از ذهن ها پاک نخواهند شد.تعصب جنگندگی و پهلوانی و قهرمانی اش شهره عام و خاص بود و با داشتن چنین روحیه ای ستودنی شاید اولین لژیونر ایرانی لقب گرفته باشد . دکتر محمد کياسالاردر خصوص حمید علیدوستی می گوید:

حميد عليدوستي فوتباليست محبوب کودکي‌هاي من است؛ ستاره‌اي که تيم «هما» را به خاطر او دوست داشتم، ستاره‌اي که براي درخشيدن نيازي به پوشيدن پيراهن قرمز و آبي نداشت، ستاره‌اي که اخطار نمي‌گرفت، اخراج نمي‌شد، مصاحبه‌هاي آنچناني نمي‌کرد و هيچ‌ حاشيه‌اي‌ نداشت اما مي‌درخشيد و نمي‌شد نديده گرفتش، ستاره‌اي که در آن روز و روزگاري که لژيونر شدن به معناي بازي در ليگ‌هاي قطر و امارات بود، از ليگ ايران به بوندس‌ليگاي آلمان رفت و بازيکن «بوخوم» شد، ستاره‌اي که نه آبي بود و نه قرمز اما همه فوتبالي‌ها دوستش داشتند

مي‌گويد در سينماي ايران، فيلم مورد علاقه‌اش «درباره الي» است و من معناي اين «الي‌دوستي» را خوب مي‌فهمم. «الي» شخصيتي است که همه او را قضاوت مي‌کنند، در حالي که تنها چيزي که از او مي‌دانند، همين نام «الي» است و حتي نمي‌دانند اين «الي» مخفف الهام است يا الناز يا چي...»

ادامه مطلب

فروغ و شعر اعتراض

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

شعر فروغ فرخ زاد شعری است زنانه ، اما مخاطب او مرد است . فروغ بعد از رابعه و مهستی ، سومین زنی است که شعر را با جسارتی مثال زدنی به روح کلام یک زن نزدیک  کرده است .بیشترین شعرهای سه مجموعۀ دیوار و اسیر و عصیان از این دست است.این سه مجموعه ضمن اعتراض و عصیان او علیه مرد سالاری حاکم بیان مدافعه گونه ای است از حق انسانی زنان که در سراسر تاریخ مذکر ما از آنان دریغ شده است .

و فروغ بلند ترین صدای زن، در این تاریخ سراسر گریه آلود است .او از طریق این عصیان و اعتراض ، مظلومیت شگفت زن ایرانی را بازگو می کند و بر آن می شورد . شورشی که کلام او خود را در اسارتی می بیند که بر او تحمیل شده است ، بنابرین می خواهد که دیوار قفس را حتی با استفاده از یک لحظه غفلت زندانیان بشکند و شاهد رهایی را در کنار بگیرد.

در این فکرم که در یک لحظه غفلت

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

ادامه مطلب

باز تعریف روزنامه‌نگار، خبرنگار و رپورتاژ بگیر

 مزدک پنجه ای


اشاره :

اگر خاطر مبارک بازدید کنندگان مانده باشد هفته های قبل مطلبی به قلم امین حسن پور پژوهشگر گیلان مان در این تارنما به نمایش گذاشتیم که در آن اشاره ای به بخشی ازپدیده هایی که بنام «گیلان شناسی» در بدنه ی ادارات جذب شده اند داشته بودند و همانند روابط عمومی ادارات در حد «رپورتاژ»ـ گیلان هزینه ی راه هایی می شود که هنوز باید و شاید به بوته ی نقد و بررسی گذاشته نشده است و آنهایی که اندک آشنایی با هزینه ی «گیلان شناسی» دارند از نوشته ی امین حسن پور خیلی از مسایل را می توانستند و می توانند دریافت کنند که وضع مطبوعاتی مان در گیلان در چه وضعیتی سیر می کند .این آشفتگی های گیلان پژوهی حتا نشریاتی را که بالای دو دهه فعالیت دارند نیز بلعیده و در خود هضم نموده است.جالب است این بار یکی از روزنامه نگاران جوان گیلانی که خود صاحب نشریه است و خبرنگار جراید دیگر ، از زاویه ای متفاوت به این پدیده نگریسته که باز در هفته های بعد بیشتر در این خصوص خواهیم گفت و نوشت .حال این شما و این هم نوشته ی مزدک پنجه ای: 

یک

مطبوعات از دوران مشروطه تاکنون نقش موثری در روشنگری و شناخت مردم نسبت به حقوق و مطالبات قانونی خود داشته اند، هر چند در پاره ای اوقات برخی از مطبوعات به‌واسطه‌ی عدم حرفه‌ای گری و شناخت جایگاه رسانه به جای آن که در جامعه‌ی مدنی به روشن گری بپردازند، بعضا جامعه را با اخبار، موضع گیری ها و تحلیل های نابخردانه دچار تشنج و بی ثباتی می کنند.

ادامه مطلب

گیلان مصور و«نقش آفرینان»نهضت جنگل

«گیلان مصور» سایت تازه بروز شده و نزدیک به «فرهنگ ...» است که گردانندگان آن از زیرمجموعه فصلنامه ی «دیلمان» می باشند .این سایت به تازه گی در تولید خبر از پیشروترین سایت های گیلان بوده و با ساخت و پرداخت گفتگوهای سریالی در قالب «گیلان گرایی» نقش برجسته ای را ایفا می نماید و همانند نشریه «دیلمان» در بازتاب از مطالب ارایه شده کم لطفی هایی را در معرض دید عموم قرار می دهد . با توجه به کارنامه ی نه چندان خوب این فصلنامه،سایت «گیلان مصور» گویا در پوشش خبر «نقش آفرینان» ... تا حدودی گوی سبقت را از دیگررسانه های مجازی و مکتوب گیلان ربوده است.

شاید به این خاطر باشد که این سایت نسبت به سایت هایی که در پوشش «نقش آفرینان» همایش های سریالی که یکی از آنها قرار است در 25آذری 95 در رشت برگزاری گردد اطلاعاتی بیشتر از دیگران در اختیار افکار عمومی قرار داده و می دهدکه جای بس تقدیر و تشکر ویژه دارد و از لای همین اطلاعات بدست آمده می توان به چند و چون لایه های پنهانی آن دست یافت. یارسانه های دیگری دارند جورنشریه ی «دیلمان» را می کشند که قبلن حتا بازخوردهای آنچه به نشریه می رسید هم نتوانست در اختیار مخاطبین خود قرار دهد.

ادامه مطلب

اینجا تو چقدر رواج داری ای کوچک بزرگ!

اشاره:

آنهایی که در وادی «فرهنگ عامه» تالش سیر می کنند وبا آداب و رسوم تالشی دنیای سحر انگیزی برای خود خلق می کنند حتمن مقالات پر مغز قربان صحرایی چاله سرایی  را به یاد دارند.از این نویسنده ی شهیر تالش در طول این سال ها مقالات بیشماری در جراید گوناگون ، وبلاگ ها و سایت ها برای زنده نگهداشتن تالش منتشر شده است .قلم وی نیز به یقین یکی از افتخارات تالش است.جا دارد خوانندگان در اشتراک مساعی از این نوشته ی پر ارزش بی خبر نمانند. اگرچه در ردیف باز پخش ها قرار می گیرد اما هر لحظه تازه و تازه تر به نظر می رسد.این عزیزتالش مان در هرگوشه ای از ایران نازنین مان که باشد همیشه پویا و شاداب و در کنارش با قلم شیوا و همیشگی اش تالش را سرزنده معرفی نماید کما اینکه در این یادداشت، احساس بلند و ظریفش را در ویترین دید عموم گذاشته و مانیز با طراوت آن دوباره با اندکی تلخیص به نظاره اش می نشینیم :

***

اينجا «اَلاشِستان»1 است، با قامت‌هاي قيام کرده

دوره «گَرمِشَه وا»2 سپري شده، برگي بر راشي نيست

بادي سرد و سوز مي‌وزد، از سمت «اسکله»3

گويي صداي خشن سرخ‌پوشان4 است که بدين سو، زوزه مي‌کشد

نهيب قُلدر5  هم شنيده مي‌شود، از «پُل منجيل»

اما اينجا «ماسوله»‌ است، حومه «فومنات»

مردي «شِکَه‌پوش»6 مي‌آيد، «باشْلَق»7 به دوش

و «چَموش»8 را گره زده است به «پاتاوَه»9

«چَنگيلَه»ای10 در کار نيست، اما «گيرَوِه»اش11 رنگين است

يادگاری است از «مَشتَه گيريَه‌ناز»12

«چَرَه»13 را «کَبلا تَـمَـز»14 آورده بود

ادامه مطلب

گذری بر زندگی و آثار شاعر ملی کُرد

عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار)

دکترفاروق صفی زاده

پژوهشگر ، نویسنده ، مترجم و شاعر نامی کُرد ، استاد عبدالرحمن شرفکندی ملقب به «هه ژار» در سال 1300خورشیدی در شهر فرهنگ پرور مهاباد دیده به جهان گشود . پدر ایشان ملا محمد پور از روحانیون متدین بود که از راه کسب و کار امرار معاش می کرد. هه ژار در بیست سالگی ( سال 1320 اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و به ویژه کردستان) جزو نخستین کسانی بود که در جمعیت تجدید حیات کردستان (ژـ کاف)عضو شد . در این زمان استاد شروع به سرودن شعر کرد .در همین زمان تخلص «هه ژار به معنی فقیر و تهی دست» را بر گزید. از سوی قاضی محمد رئیس جمهوری کردستان شاعر ملی لقب گرفت و نخستین دیوان اشعارش چاپ و منتشر گردید. او از دوستان و نزدیکان قاضی محمد بود .

داستان زندگی هه ژار در عراق ، سراسر حکایت تحمل فقر و محرومیت در عین آزادگی است. سال ها با نام مستعار زیست و برای گذران زندگی ، به انجام سخت ترین کارها دست زد.از کارگری و سر عملگی در بیابان های گرم و سوزان جنوب و غرب عراق تا خدمتکاری منازل و حمل بارهای مردم ، کار طاقت فرسا و سوء تغذیه بیمارش کردو چون بیماری اش به درازا کشید مسلول شد و به توسط جمعی از دوستان به بیمارستانی در جبل لبنان انتقال یافت .این بیمارستان کتابخانه ی بزرگی داشت حاوی کتب ارزشمند به زبان عربی .هه ژار دو سال و چند ماه در آن جا بسر برد و به مطالعه ی این آثار پرداخت . پس از بهبودی به عراق بازگشت (به عضویت مجمع علمی آن کشور درآمد) هه ژار جزو مخالفان رژیم نوری سعید عراق گشت و به کردستان سوریه هجرت کرد. پس از کودتای عراق و سلطنت عبدالکریم قاسم و برابری حقوق کُردو عرب ، هه ژار به عراق بازگشت و به ملا مصطفی بارزانی رهبر کردهای عراق پیوست .هفده سال در کنار بارزانی اشعاری بسیار مهم و سیاسی سرود که در دیوان بو کردستان(برای کردستان) به چاپ رسید.

ادامه مطلب

خالکایی داستان عشق و زندگی و مرگ!

رمان خالکایی

رضا دادجوی

نشر آوای علی

قیمت 8800تومان

قلم دکتر رضا دادجوی را قبلن بطور پراکنده در رسانه ها مرور نموده ام که حال و هوای خاص تالش را با خود دارد و بیشترین سوژه هایش بر مدار ماسال می چرخد. این بارخالکایی آمده وسعت نوشتارش را گسترش داده تا شاید قوم تالش بهتر در رمان دیده شود .این اثر 351صفحه دارد و به حکایتی می پردازد که از دهه ی 20تا اوایل انقلاب را شامل می شود . نقطه ی قوت خالکایی تراژدی تلخی است که در زندگی شخصیت های رمان رُخ داده است و هر یک از این شخصیت ها با سرگذشت شان ذهن ما را ساعت ها به خود در گیر می سازد و همچنین دو قطبی بودن جامعه در رژیم پهلوی دوم را به زیبایی به تصویر کشیده است .

ادامه مطلب

«گیلان» و وارونگی ژرنال گیلولوژی

جمشید شمسی پور خشتاونی

 

اشاره:

سیزدهمین شماره «آوای املش» منتشر شد. آوای املش نشریه فرهنگی هنری و اجتماعی املش است که به صاحب امتیازی پزشک نامی و مردمی شرق گیلان ، دکتر صادق محبوبی منتشر می شود.الحق هم جای پای خود را در بخش پژوهشی آن منطقه پیدا کرده و طیف وسیعی از پژوهشگران را با خود همراه ساخته است .

این نشریه در شماره ی پاییزه ی خود با مقالات متنوع همراه با مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش جمشید شمسی پور خشتاونی آذین بسته شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است .خشتاونی در مقاله ی خود به گویشی از گیلان پرداخته که جذابیت خاصی به «آوای آملش» داده است و دکتر محبوبی بزرگوار نیز در مدخلی زیبا و در تکمیل نمودن مقاله خشتاونی «خانه فرهنگ گیلان» را ، که امروز بجای پرداختن به اصل گیلان به گویش «مرکز رشت» اکتفا نموده جلوه ی ویژه به این نوشتار داده است .

همانگونه که در این تارنما قبلن ملاحظه  شده ، شمسی پور چند سالی است که شیوه ی پژوهشی دوستان «مرکز رشت» را چندان مناسب گیلان شناسی نمی داند .این مقاله نیز با زاویه ای دیگر به همان پروژه ای پرداخته که بخشی از سوژه هایش را ازشرق گیلان گرفته و با ادله و شواهدی که به نوعی تالش نیز در آن درگیربوده و آمده هریک را در پیوند از هم به گیلان منتقل ساخته است . با هم می خوانیم:

***

از آنجایی که گیلان از منظر فرهنگی ، تاریخی کاملاً متنوع و متمایز بوده و همانند اطلس زبانی منحصر به فرد است . به همین لحاظ تفاوت ژرنال گیلو لوژی هر منطقه طبیعی به نظر می رسد . از علائم اثربخشی وفرامین تبلیغی آن می توان به سازمان های مردم نهاد در «مرکز رشت» یا همان NGOها اشاره نمود که با جنبه های تبلیغی و نام های نمادین ، با بهره گیری اعتبار قابل توجه از «گیلان » ـ با هماهنگی جراید ریزو درشت همسوی با گیلان گرایی! ، نمود مشخصی به خود می گیرد. در قبال مدل سازی گیله وا و «دامون» ـ نبش قبر شده! از همه برجسته تر و قابل مشاهده است .

 

ادامه مطلب

مواظب هم باشیم و برای تالش بکوشیم

بخش اول:

هفته های گذشته قوم نجیب و کُهن مان ـ تالش با پدیده ی رسانه ای از جنس گیلان گرایی!در«مرکز رشت» مواجه بود که جا دارد در همین خصوص یادداشتی در دوقسمت ـ بخش اول همین نوشتار پیش روست و بخش دوم آن تحت نام«دیارمیرزا الموت است...» در اختیار عزیزان بازدید کننده قرارمی گیرد.اما چون باانصاف می بایست قضاوت نمود و همه ی رفتارو کردارمان را بر اصولی قرار دهیم که کشور نازنین اسلامی مان ـ آنگونه که بستر را برای مان فراهم نموده از آن بهره ی بهینه ، برای همین آب و خاک برده شود.

اول از همه از خودمان شروع کنیم و بعد برسیم به آنهایی که به تالش کم لطفی کرده و می کنند ـ همانگونه که اشاره شد این پدیده (داعش) نام ویرانگری را به یدک می کشد و از آستین امپریالیزم آمریکا بیرون جسته است. با وجود اینکه نام مشمئزکننده ای دارد  و در این بلبشوی رسانه ای که شیطنت کلمات در آن بیشمار است و در شبکه های مجازی گاهن رُخ داده و دیدگاه های گوناگونی را به سمت خود معطوف داشته است.که بارها نیز از طرف نظام مقدس اسلامی در خصوص این پدیده اطلاع رسانی خوبی شده است تا جوانان ناخواسته در دام چنین پدیده هایی گرفتار نیایند .خوشبختانه در منطقه شمال نیز ائمه محترم جمعه در آگاه سازی این قضیه نقش بسزایی داشته اند. اینکه بیایم این پدیده را محدود به گیلان و تالش بدانیم ، اینگونه نبوده و نیست. چرا که این مسئله یک موضوع جهانی ست و ماهیت درونی و برونی آن بر کسی پوشیده نیست . حتا آزادیخواهان جهان نیز این پدیده ی امپریالیستی را به خوبی می شناسند. از جمله ی آن خود تالشان از برادران اهل تسنن گرفته تا تشیّع که تالشان اهل تسنن نگین درخشان منطقه ی شمال شهرستان تالش اند و در کنار برادران اهل تشیّع آنچنان با محبت و صمیمیت و صداقت زیسته اند که شاید زبانزد عام خاص باشند و درکنار آن با دیگر اقوام نیز بطور مسالمت آمیز در پیرامون هم به زندگی روزمره خویش ادامه می دهند.

ادامه مطلب

 

کوچک جنگلی به روایت یان کولارژ

جمشید شمسی پور خشتاونی

اشاره:

ره آورد گیل منتشر شد.ماهنامه ره آورد گیل از آن دسته  مجلات پژوهشی گیلان است که در این چند ساله توانسته در بین اهل پژوهش جایگاه والایی برای خود پیدا نماید و در کنار ادبیات معاصر به فرهنگ و هنر و ادبیات بومی شمال ایران نیز می پردازد.

این نشریه مردمی در تازه ترین شماره ی خود (52ـ53 پیاپی 65ـ66 مرداد و شهریور95) در کنار آثار معاصرین و ادبیات بومی منطقه ، مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش ، جمشید شمسی پور خشتاونی در تبار شناسی از نهضت جنگل به چاپ رسانده که برای اهل پژوهش و تاریخ نهضت جنگل قابل توجه است . خشتاونی با بهره گیری از کتاب مستشار انگلیسی چک تبار، تحت نام «بیگانه ی در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ زوایای مبهم نهضت جنگل را که تاکنون کتمان مانده بود تحلیل نموده است .

در کنار معرفی از کتاب عنوان داشته که میرزا کوچک خان از تبار رشوندهای الموت و کُرد بود.اگر در دوره دوم و سوم نهضت جنگل به منطقه ی آلیان پناه برده ، با هنر زبان کُردی توانسته حلقه ی سرداران خود را در پیرامونش جمع نمایند.که بخشی از این اسناد را از دل همین کتاب گرفته و بخش های دیگر را که در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی ثبت  و ضبط است ـ و تاکنون گیلان شناسان از وجود چنین اسنادی بهره بهینه نبرده اند تا گفته باشند این زبان کُردی بود که بعد از منطقه ی آلیان بیشترین نقش را در تاریخ مبارزات 7ساله جنبش جنگل داشته است .مقاله ای که هم اکنون در نشریه تازه منتشر شده ی ره آورد گیل در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است . ما نیز با کسب اجازه از خشتاونی در اختیار خوانندگان قرار می دهیم:

***

از جنبش جنگل روایت های فراوانی در دسترس و تالیفات زیادی صورت گرفته است .همچنین مراکز متعددی به آن پرداخته و یا پیگیر آن هستند . تنها کتابی که ازنزدیک به نقل حوادث و وقایع نهضت جنگل پرداخته و ناگفته های بیشماری با خود دارد«بیگانه ای در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ مهمان چک تبار میرزا می باشد.

کتابی که در تشخیص ارزش استنادی ، به مراتب جدی تر و عمقی تر است . این اثر را رضا میرچی ترجمه و نشر فرزان روز در سال 1384 منتشر ساخته است.

 

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 14