گیلان «هاتف نیوز»!
آنچه می نویسیم شاید در باور کسی نگنجد . این یادداشت نه اغراق است و نه از این سایت بزرگ نمایی شده است ، بل حقیقت محضی ست که در داده های «هاتف نیوز» به وضوح می توان دید.
آنهایی که در باره ی گیلان استخوان خُرد کرده اند، برای شان تنها نام « گیل و تالش» معنی پیدا نمی کند بل اقوام گیلانی را باهم در کنار هم می بینند و خوشبختانه گردانندگان محترم «هاتف نیوز» گیلک اند و سال های سال تالش را در گیلان با قوم گیلک دیده اند ، برای شادی گیلان عزیز لبخند بر لب نشانده اند، برای عقب مانده گی اش گریسته اند در خصوص آن نوشته اند و یا نانوشته های شان بر حال داشته های شان افسوس خورده اند و دارند برای پیشرفت اقوام ایرانی تلاش می کنند و آن عده هم که در کنار سایت «هاتف نیوز»توشه بر می دارند این را می گویند و از دل هم می گویند و بی تعارف هم می گویند که:«گردانندگان هاتف نیوز از کارشناسان با تجربه یی هستند که سیاست را به خوبی می شناسند و با فرمول های روزش آشنایند و خود را به نوشته های چند جوان مبتدی که از آنها تعریف و تمجید نمایند وفق نمی دهند . به جهان معاصر می اندیشند . به جهان درندشتی که هم خوبی ها دارد و هم پلشتی ، بدی های غرب و شرق گونه اش را دور می ریزند و خوبی هایش را قالب می گیرند تا نسل امروزی با داشته های اقوام جهانی بیشتر آشنا و از آن بهره ببرند . ادبیات معاصر ایران را به درستی می شناسند و همچنین داشته های اقوام پیرامون شان را با آنچه دارند تجربه می کنند و یا کرده اند ، با دل پاک شان همان را دیده و بر قلم جاری می سازند .چیزی که در آرشیو بجای مانده ی «هاتف نیوز» می توان دید و باور کرد.»
به همین خاطر لازم دانستیم در کنار داشته های گیلان عزیزمان اشاره ای کوتاه به جوانان تالش داشته باشیم که اگر به دنبال سیاست و آن هم از جنس ابتدایی که در بولتن نامه ها و یا در... و «تالش بازی» که اندک اند و آن هم شاید در تجربه از آن دور شده باشند و در رقابت با اندیشه های جورواجوری که سلایق در آن هیچ راه ندارد به تالش بنگرند. به تالشی که سلایق را بشناسند و به باور مندی داشته های امروز اقوام بر اساس واقعیت ها و نه رونویسی شده از کتاب های این و آن برسند که می رسند و در کنارشان دیگر اقوام را همانند آنهایی که تالش را می بینند و دیده اند و آنچه که برای شان قابل ارزش است بروز نمایند. حقیقتی که نمی توان انکارش کرد . پس اگر سایتی می زنیم آنچنان فشرده اش نکنیم تا به اندازه ی یک وبلاگ شخصی از کالاهای مان تبلیغ شود و یا گوش به زنگ بمانیم که شخصی در سال از آنسوی دنیا بیاید و... به باورمان که تالش با این کار زنده خواهد شد!...بگذریم !!! . بل به تالشی بیاندیشیم که دیگر اقوام سفره ی قلم مان را ببینند و بگویند که چگونه قلم مان را پر وسعت کرده ایم که می توان تالش را آنگونه که هست در آن دید.
پس اینجارا کلیک کنید.
آسیب شناسی تحقیقات میدانی نهضت جنگل
اشاره:
آنهایی که با پژوهش تاریخی سرو کار دارند و مجلات پژوهشی مرکز رشت( البته نه همه ی جراید پژوهشی که هر از چند گاه با گفتگوهای مختلف با ملل اقوام جهانی ویژه ها در رشت منتشر کرده و می کنند ودر کنارآن تعصبی به کراوات واز این جنس چیزها ندارند!!! و بی رنگ و ایل و قبیله و طایفه و نژاد به داشته های گیلان می اندیشند و نه گویش خاص مرکز رشت) را مطالعه نموده باشند ، جزوه ی مرحوم سید صفا موسوی منتشر شده ی سال های دور(1358) به نام «تاریخ مکمل جنگل» شاید چندان برای شان نا آشنا نباشد.
پیر مردی که با همان بضاعت اندک قلم خود ، سال های متمادی در دفتر ازدواج اش در شهرک گوراب زرمیخ و در طول مدت عمر خود در روستاهای گیلک و تالش نشین به وصلت زوج های جوان می پرداخت و در کنار این وصلت ها و خطبه ی ازواج ، از فرصت به وجود آمده بهره ی لازم را می برد و با پدران و مادران و بابا بزرگان نو عروسان و دامادان به گفتگو می پرداخت و بخش دیگر را در قهوه خانه ها که بعدها به انتشارشان پرداخت.
نوشتاری که به جرأت می توان گفت هشتاد درصد تحقیقات آن وجاهت تاریخی ندارد،تنها برگرفته از گفتگوی مردم عوام که برای وی تعریف کرده اند که مثلن میرزا کوچک خان چشمانش «کاس» بود!! کربلایی نقره «شکه» ای که داشت یک طرف آن پاره بود . گفته اند کربلایی نقره «جلخته» نمی پوشید(با ظرافت)حسن خان آلیانی پدرمان برایش امان نامه گرفت . یک ماه تمام حسن خان در پشت بام خانه ی مان مخفی بود . از این نوع روایات در کنار نظمیاتی که اوایل جوانی و میانسالی از مسایل اجتماعی و نهضت سواد آموزی به اصطلاح به نام شعر در آخر جزوه آورده است تا همزمان با روایات ، نظمیات وی نیز در منطقه به بوته ی فراموشی سپرده نشود .
تا جایی که حتا خود پژوهشگران مرکز نشین گیلان که هر از چند گاه جزوه ی سید صفا را منبع قرار داده اند به این واقف اند که بخشی از داده های وی فاقد وجاهت تحقیقی ست.پرسش اینجاست؛ چرا این جزوه برای پژوهشگران مرکز نشین شهر رشت این همه با اهمیت است و از کنار آن با آب و تاب می گذرند و در عوض کتاب «نهضت جنگل و معین الرعایا»ی دکتر شاهپور آلیانی نوه ی دختری حسن خان به نظرشان آلبوم نامه ی شخصی و فاقد وجاهت تاریخی به شمار می آید؟!و رسمن نیز بارها و بارها در همان مجلات گیلان شناسی شان به آن اذعان کرده اند .
البته ما را با آنها کاری نیست و آزاداند. اما جوانان تالشی که می خواهند تحقیقات میدانی ازجنس نهضت جنگل داشته باشند ،می بایست حواس شان به این بوده باشد که اگر خدای ناکرده همان شیوه ی تحقیق شفاهی را که سید صفا موسوی سی چهل سال پیش از خود بجای گذاشته ، پی بگیرند که مثلن؛ بیاییم پیرمردهایی را که در آن خطه ساکن اند و به نقل و قول از آنها که حسن خان این بود ، ابراهیم خان آن و کربلایی نقره چنین نمود ، به همان راهی خواهیم رفت که خاطره نویسان رفتند و هنوزم که هنوز است نتوانسته ایم وجاهت تاریخی جنگل را که تالشان در آن نقش اساسی داشته اند به خود تاریخ بقبولانیم !
ازمَثَل دوبیتی ،
تا سورخه گوله ناجه
اشاره:
دو دفتر شعری که ملاحظه می شود منتشر شده از شاعر گیلکی سرای شرق گیلان ،
حسینعلی صادقی سرشت می باشد . شاعری که توانسته طی سال ها با پشتکار
مردمی و اندیشه ای که با آنها زیسته و در کنار زبان گیلکی (لهجه آستانه ای)
داشته های پیرامون خود را در معرض دید افکار عمومی قرار دهد.ناگفته نماند
از این شاعربلند آوازه ی آستانه اشرفیه مجموعه سی دی هایی منتشر شده است که
از شاخصین آن مجموعه ی «زوار» می باشد. البته از این شاعر محبوب و خوش
قریحه ی شرق گیلانی در آینده نقدهایی در همین تار نما مشاهده خواهید نمود.
نقدی که در پی خواهد آمد تحت عنوان «شاعری در جستجوی خویش ...» از شاعر
و نقاد چیره دست گیلان ـ عباس مهری آتیه که در وصف «سورخه گوله ناجه» قلمی
نموده است در اختیار خوانندگان فهیم قرار می دهیم :
شاعری در جستجوی خویش
در فرهنگ بومی ولایتش
عباس مهری آتیه
به نظرم اگر در بررسی اثری ، مجموعه ای ، دیوانی ، تنها به عروض و قافیه و چند عنصر بدیع و بیان و معانی بسنده کنیم ، به افزایش ، جوهر جاودانی شعر را از دست نهاده ایم . چرا که شعر، هیچ نیست مگر نگارینه هایی از هستی و محیط پیرامون مان ؛ که بر بوم صور خیال شاعرانه ، به زیبایی می نشیند. پس در تحلیل شعر هم ، جز از زیباشناسی تجربی و روانکاوی هنری و روانکاوی هنری ، چیزی بیشتر خواستن ، در حیطه انتظار من نیست ...
و این در توان شاعران است که به ضرب آهنگ ذاتی واژه ها نزدیک شده ، ارزش زیبا شناختی را در روابط اشیاء و اعیان جستجو گر باشند. رابطه های پنهان مانده بر انسان که بین اشیاء و انسان و طبیعت برقرار است و ... این را تنها شاعران می توانند به کشف و شهودش نایل شوند... و این بار با حفظ معاصر بودن رابطه شان با همه اشیاء محیط...
حسینعلی صادقی سرشت از آن گروه شاعران گیلک زبان است که به این توان نزدیک گردیده و به تناسبی ، یا به قیاسی با شاعران گیلک زبان می توانم اذعان کنم ایشان توانسته به برکت جستجو در توان خویش و دقت در ضرب آهنگ واژه ها و رنگ آمیزی موفق عناصر طبیعت ، به تنوعی که روحش در حُزن و شادمانی طلب می کند، توفیق یافته است. صادقی سرشت را اولین بار به وساطت راهنمایی دوست بزرگوارم جناب جکتاجی بزرگ ، شناختم ؛ که برای مجال جستجویی در اندیشه شاعرانه اش ـ که همشهری بودیم و ناشناس به هم ـ معرفی گردیده بود. آن روزها ، هرگز به گمانم خطور نمی کرد او بتواند این اندازه پرقدرو توان در حوزۀ شعر شود. این سال ها که شعرش را در تریبون های ادبی استان می شنوم ، احساس می کنم چه اندازه قد کشیده و رشد کرده است . شاعری که به ارزش های لفظ پی برده و راز زیبایی شناسی در چینش واژگان را شناخته است .
آقاجان بیگ شفتی،
مردی خفته در غبار زمانه!
بعد ازاین همه همایش هایی که در طول این سال ها بنام تالش برگزار شد و چه CDهایی که بنام این قوم تولید ـ و کتاب هایی به همین منظور روانه ی بازار گردید و با مصاحبه هایی که جوانان با داشتن چند دوبیتی و یکی دو غزل جراید قوم تالش را در حد قد و قواره جراید دانشجویی تقلیل دادند و در آن مصاحبه ها ، وبلاگ های همدیگر را که «من هم وبلاگ دارم سری به ما بزنید»!!! بی آنکه دریابند اقوام دیگر واژه ی تالش را رصد می کنند و چها که در طول این دو دهه نوشته و گفته نشده است!
بجای اینکه صفحات جراید را از هم تفکیک کنند و طبقه بندی شده ی هر موضوع را مدیریت کنند و با هدایت و تقسیم بندی کار به اصل داشته های تالش بپردازند جراید شان را بجای مشاهیر در اختیار خوانین گذاشتند تا تالش را آنها برای مان بنویسند که تا دیروز پدرانشان ـ همانگونه که در مقاله ی آقای نادر افشاریان به خوبی دیده می شود ، آن کردند که فرزندان شان امروز می خواهند با جراید تالش بکنند . نظیر همین جریده «فکر جوان»ی که امروز با قلم فرزندان تالش بعد از چند دهه به زیبایی رونمایی شده است . از همان قدرت و نیرویی که در اختیار حاکمان محلی وقت بود و چهره مبارزین تالش را آنگونه که بودند به تاریخ بسپارد .
شاید مقدر چنین بود تا دیگر اقوام حاشیه ی مان از این بلبشوی صفحه پر کنی که در اختیار عده ای بود ، بی آنکه به اصل موضوع و داشته هایی که وارونه جلوه گر شد از این فرصت های پیش آمده استفاده ی بهینه ببرند. همانندآلونک هایی که در آلیان و میان رز برجسته سازی شدند،تا بنام نهضت جنگل و مشاهیر ، آن کنند که شرحش در همین تارنما به تفصیل آمده است.
شعرهای قطعیت یافته
درباره طاهره صفار زاده
حامد صفایی تبار
همانگونه كه هفته ي گذشته شاهدش بوديم هريك ازرسانه ها
با فرمول هاي خاص خود از كنار شاعره نام آور معاصر زنده
ياد طاهره صفار زاده گذشته اند و پيشامدي كه به نام ـ نام
بلند وي بر سر زبان ها افتاد ، گر چه درد ناك بود و دل هاي
عاشقان شعر را به درد آورد ـ تا جايي كه بخش هايي از آن
به نقل از برادر عزيزش و ديگر مسئولين محترم در اختيار
20:30شبكه دو توضيح داده شد كه بر مي گشت به شكستن
سنگ قبر آن روان شاد ـ ما را بر آن داشت تا يكبار ديگر به
كار نامه ي درخشان وي نظري بيفكنيم و ياد و خاطره اش را
گرامي بداريم :
«طاهره صفار زاده»از جمله شاعرانی است که دوره های متعدد شعری را تجربه کرده . شاید اگرنگاهی دقیق و موشکافانه به دوران شاعری او داشته باشیم نه تنها دوره های متعدد را در طول زمان ، بلکه در هر دهه نیز می توان شناسایی کرد. اما آنچه سبب شد «طاهره صفارزاده» به ویژه پس از انقلاب و همسویی شعرهای او با روحیه مذهبی مردم در آن دروه بود. از اینجا صفار زاده گرچه تفاوت های جزیی در شعرش به وجود آورد اما به تشخص شاعرانه رسیده بود و ویژگی هایی را با خود به همراه داشت که صرفاً مختص شعر او بود . در یک برداشت کلی می توان شعر صفارزاده را به سه دوره تقسیم کرد. سه دوره که اگرچه گاهی نزدیکی هایی با همدیگر دارند اما بنیاد و اساس تفاوت های چشمگیری بین آنها وجود دارد. حتی گاهی این تفاوت ها چنان بارز است که احساس می شود یا شاعر آنها با هم فرق می کرده و یا شاعر در هردوره دچار یک بازنگری و رفرم کلی در شعر خود شده .
توضیح لازم :
مقاله یی که ملاحظه می شود از بحث های روز شعر اقوام ایرانی
می باشد و در بلبشوی امروزی شعر کوتاه و... که در گیلان
معضلی شده است ، لازم به طرح بود و در تازه ترین شماره ی
(40و41 پیاپی 53و54مرداد و شهریور 94)ماهنامه ی ره آورد
گیل به چاپ رسیده است و از نظر مبارک تان می گذرد:
«تكه آینهای تا كنارت نمانده است / كه در
بازگشت / براي دختران ميهن ات ببري...»
(نزارقباني شاعر شهیر عرب)
|
ساخت انديشي شعر اقوام!
«جایی ندارم / در جیک جیک گنجشکان و / شتاب رود/ هرگز این تنهایی را پایانی نیست!» شعرمورد اشاره البته ترجمه شده ی یک قطعه شعر محلی از وبلاگی انتخاب ، که به نام «هایکو» معرفی شده است و در کنارش کتابی به تازه گی از طرف نشر مروارید منتشر شده و در آن گزیده ی اشعار مفتون امینی را در برگفته است و در معرفی آن به قلم شاعر آمده است :« روزی در مجلس شاملو از ایشان سؤال شد آیا شما شعر پُست مدرنی گفته اید که جایی کسی خوانده و شنیده باشد؟ ایشان با کمی مکث گفتند : همین حالامی گویم:"لنگه کفش کهنه ی من/ زیر درخت بادمجان/ شیهه می کشد!"و این دو موضوع جرقه این نوشته را رقم زد که به ساخت اندیشی شعر اقوام ختم گردید.
به گمان نگارنده نوآوری ادبيات اقوام از درون شکل می گیرد و فرایند نو آوری ها از مدار جغرافیا و منطقه خارج و با ظهور و بروز درکنار ادبیات معاصر و اقوام پیرامون آن معرفی می گردد و بر همین اساس پالايش نظریههای بروز، میتواند در خصوص هستهی اصلي هويت و اصالت فرهنگ مؤثر افتد .چراکه شعر بیان احساسات است و شاعربا توجه به موقعیت و پیرامونی كه در آن زندگی میكند ، احساساتش را نسبت به فرهنگ و ادبیات بیان میکند.از طرفی شعر بومي نیز بیانگر همین مؤلفه است.
خنده در تاریکی
نسرین پورهمرنگ
خنده در تاریکی
ولادیمیر ناباکوف
ترجمه ی امید نیکفرجام
انتشارات مروارید/247 صفحه
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف ، نامی آشنا برای اهالی ادبیات و به ویژه ادبیات روسیه است. هرچند این نویسنده ی نامدار روسی اغلب عمرش را در اروپا و سپس آمریکا گذراند و در همانجا نیز از دنیا رفت . وی در آوریل 1899 در سنت پترزبورگ در جمع خانواده ای متمول به دنیا آمد و در 78 سالگی در آمریکا بدرود حیات گفت . با وقوع آنقلاب روسیه در سال 1917 ، خانواده ی ناباکوف که اشراف زاده و سرمایه دار بودند ، خود را ناگزیر از ترک وطن دیدند . فضای اجتماعی ـ سیاسی آن روز روسیه به نفع خانواده های اشراف و متمول نبود . آنها پس از ترک روسیه و مدتی سرگردانی در کشورهای اروپایی ، سرانجام در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند.
ولادیمیر وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه ی زبان های رومی و اسلواکی پرداخت . در سال 1922 فارغ التحصیل شد به برلین رفت و در شعر ، نمایشنامه نویسی ، داستان کوتاه و نقد آثار ادبی به فعالیت پرداخت.
ناباکوف در سال 1925 با «ورااسلومین» در برلین ازدواج کرد. در سال 1937 به همراه خانواده اش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند . آشنایی با «ادموند ویلسونم» تحولی در زندگی ولادیمیر ایجاد کرد و ویلسونم کسی بود که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد ، تا زمینه ی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.
مهمترین اثر ناباکوف رمان «لولینا» است که وی آن را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 نگارش آنرا به پایان رسانید و پس از نگارش کتاب«پنین» را آغاز کرد . ناباکوف شهرتش را به واسطه ی آثار انگلیسی خود به دست آورد . برخی منتقدان آثار او را با «جوزف کنرا» مقایسه می کنند.
ترویج و تکثیر از واژه ی تالش به چه قیمتی؟!
اشاره :
قبل از به نمایش در آمدن یاد داشت پیش رو لازم به پوزش خواهی ست . باور
بفرمایید اگر به حُرمت نام گیلان عزیز نبود و به احترام دوقوم کُهن و نجیب
گیلک و تالش ـ که بی تالش گیلان معنی ندارد و واژه گان خانمانسوزی که به
نام تالش آنهم برگرفته از « وبسایت خبری آذری ها » !!! و با مدخل تعجب
برانگیز...،که تالش را با آذربایجان غربی ... که هر غیر گیلانی را به شگفتی وا
می دارد.نظیر آنچه که در زیر خواهد آمد ـ و مجددن با پوزش:
«مذهب تشیع با زبان آذری ... عجین شده که هر کسی از نظر مذهبی شعیه شده از نظر زبانی آذری شده است... این امر به اندازه ای بارز است که امروز در شهرهای مانند آذربایجان غربی بجای مذهب سنی از واژه ی کُرد، بجای مذهب شیعه از آذری استفاده می شود.» جملات برجسته شده ی بالا ـ البته شرح کامل آن در پایین خواهد آمد، ما را به یاد سلطان عبدالحسین خان ثقفی می اندازد. فردی که در سال های آخر نهضت جنگل در همان عمارت زیده (که اکنون به تلی از خاک مبدل شده است) بعد از میرزا کوچک خان، مرد شماره ی دوی !!! تالشان به حساب می آمد. گذشته ازخوردن سر تک تک فرزندان تالش ، با میرزا آن می کند که حتا ماکتی از آن عمارت نیز در دست نیست، تا فرزندان امروزی تالش بر اساس همان ماکت بر همان جایی که میرزا قدم گذاشته و تکیه به ستونی ـ خیره به ابرهای جنگل های زیده بوسه زنند و اندکی نجوا با غلامعلی باباماسوله ،نعمت الله خان و... که ای سرداران دلیر تالش؛ به نهضت جنگل چه گذشت؟
نگرشی جامعه شناختی بر پیشوندها در تالش!
از شاملو بارها نقل شده که وی را به دانشگاه تهران دعوت می کنند و همه ی اساتید در جلسه دور میزی حلقه زده و بر سر پروژه های ادبی ، که قرار بود بر روی آن تبادل نظر شود ، پیش از اینکه وارد شور گردند ، از وی می پرسند آقای شاملو مدرک تان چیست ؟ وی هم با صراحت در پاسخ به دکترهای حاضر در میز گرد می گوید: «دیپلم ردی ام . یعنی تا کلاس دهم بیشتر نخوانده ام.» جملگی با وراندازی به هم لب می گزند و خیره به وی ـ و گویا یکی از آنها باورش نمی شود ، که شاملو از جایش بر می خیزد و به آنها می گوید : «دنبال مدرک بدستی بگردید که با شما همراه باشد!» و تا آخر عمر دور هرچه دانشگاه و مدرک «دکترا» و «پروفسور»!!!را خط کشید.
هم چنین ، اخوان ثالث هم چندان تمایلی به این جلسات دانشگاهی نداشت. اگربه دانشگاه و... باور داشت ، شعر فاخر «زمستان» که خلق نمی شد . جالب اینکه سیمین بهبهانی در وصف وی در مصاحبه ای چنین گفته است :گویا در جلسه ای اخوان حضور نمی یابد و همه دل نگران می شوند و یکی از دوستان سیمین که نامش بماند به وی می گوید ؛ دیشب که خوابیده بود سوسکی می رود داخل گوشش و... همچنین فروغ فرخزاد را هم اگر دراین دایره بگنجانیم و یا سهراب سپهری ودیگران ، می توان این گونه نتیجه گرفت ، این دانشگاه نبود شعر معاصر و مدرن را مدیریت می کرد ، بلکه نبوغ و اندیشه امثال شاملوها بود به شعر معاصر وجاهت ادبی و علمی داد . حتا خود نیما نیز به تنهایی اندیشه اش را هدایت نمی کرد ، تا حدودی گفته اند سیمین دانشور و جلال آل احمد هوایش را می داشتند . سیاستی که در آن زمان شوروی را ساپورت می نمود و شد آنچه که امروز بنام شعر معاصر پیش روی ماست.
سر دبیر«هاتف» داور مقاله های علمی نشریه بین المللی «آسیاپاسیفیک»شد
بر اساس خبرهای رسیده به تازه گی نسرین پورهمرنگ سردبیر هفته نامه ی وزین «هاتف» و مدرس دانشگاه علمی کاربردی گیلان که از نویسندگان پرسابقه ی گیلان محسوب می شود ، به عنوان داوری آثار یک نشریه ی معتبر بین المللی برگزیده شد و کار داوری خود را بر روی آثار این نشریه ی معتبر که به وسیله ی یکی از بزرگترین موسسات انتشارات جهان ـ روتلج ـ چاپ و منتشر می شود ، آغاز کرد .
وی هفته گذشته به عنوان داور نهایی آثار نشریه انگلیسی زبان «تحقیقات گردشگری آسیا پاسیفیک» Asia Pacific Journal of Tourist Research برگزیده شده و... در ردیف داوران آثار این نشریه قرار گرفت.
نسرین پورهمرنگ سابقه ی همکاری مشترک با جامعه شناسانی همچون مانوئل کاستلز ، نیل اسملسر و فلاسفه یی همچون فیوریو چروتی ، کریستیان دلاکامپانی دارد. ما نیز به نوبه ی خود به این روزنامه نگار و سردبیر فرهیخته و پیشکسوت «هاتف» تبریک و تهنیت عرض نموده و موفقیت روز افزون وی را خواستاریم .
«هسا...» هایکو و کوتاه شعر!
اشاره :
گیلان با «هاتف» گره خورده است . هفته نامه ای که در طول 24 سال سابقه ی درخشان و كارنامه اي از خود به يادگار گذاشته و در آرشیو پر برکت خود گیلان را سربلند و سرافراز نگهداشته است . اين جريده سنگين ومتين در بین جراید ، اعتبار ویژه ای دارد که در خبر بالا نیز مشهود است. هر صفحه و ستونی که گشوده ، اقتدار گیلان را در طول این دو دهه جاني دوباره به شمال ايران داده است که هم دشمن به آن واقف است هم دوست!.
در تازه ترین شماره (ش 1136)که در 27امرداد1394منتشر شده نقدی تازه از جمشید شمسی پور خشتاونی ، گیلان شناس و شاعر تالش در صفحه ی پربار ادبی خود تحت عنوان «هسا... هایکو و کوتاه شعر!» به چاپ رسانده است که برشی دیگر از آنچه که قبلن در ماهنامه ی ره آورد گیل (ش 52و51 خرداد و تیر 94) شاهدش بوده ایم و در این تارنما نیز قابل رؤیت می باشد. این شما و این نیز نوشتار تازه چاپ شده در گرانسنگ نامه هاتف:
«ولگئون˘ پَس بَزام ،/ جنگل ـ/ پُره خئوندیگی بو؛/را دکَتَم (برگ ها را کنار زدم / جنگل ـ / پُرآواز بود، راه افتادم). «شوره خو سر جانا پاپلی/ ایاز˘ مره/پامچال˘سر(پروانه / تن خویش را / با شنبم می شوید/ بر گلِ پامچال). دو شعر کوتاه و زیبای گیلکی ـ اولی به گویش شرق گیلان از زنده یاد محمد بابایی پور متخلص به دریایی لنگرودی و شعر دوم از استاد جکتاجی ، گیلان شناس پرآوازه ی ایرانی به گویش مرکز رشت و از بین دهها نمونه «هسا شعر»موجز ، ظریف و فاخر بومی شمال ایران انتخاب شده تا گفته آید به یمن غنایی که تاکنون از این ها ، نمونه برداری شده ، جزء«درخشان» ترین شعرهای کوتاه بومی اقوام ایرانی در حال حاضر است .
حد فاصل «هسا… » وکوتاه شعر!
جمشيد شمسي پور خشتاوني
ماهنامه «پژوهشی علوم انسانی»ره آورد گیل منتشر شد. ره آورد گیل از آن جنس ماهنامه هایی است که در کنار ادبیات معاصر ، به پژوهش های بومی گیلان نیز عنایت ویژه ای دارد . این جریده ی مانای گیلان در شماره جدید خود (ش 51ـ52) با آثاري از سروش گيلاني،محمدتقي مرتاض هجري،سيدمحمدباقر مظفرزاده رودسري،دكتر بهزاد اتوني،فرامرز طالبي،محمود طياري،مهدي ريحاني،، فتاح پادياب، احمد خويشتن دار لنگرودي ،كاظم سادات اشكوري،دكتر فريدون شايسته،پرويز حسيني،بهزاد موسايي،عليرضا پنجه اي،دكتر محمد باقري،هوشنگ عباسي،محمدامين برزگر،مهرداد پيله ور، ،سين سيامك ،غلامحسن عظيمي،دعايي و... مزين شده است .صفحاتی را نیز به نقد بلند جمشید شمسی پور خشتاونی گیلان شناس و شاعر تالش اختصاص داده است که به «هساشعر» پرداخته است. و در تارنمای مان نیز قابل مشاهده است . علاقه مندان می توانند در کتابفروشی های معتبر استان نشریه مورد نظر را تهیه نمایند.
ایزد بانوان در فرهنگ و اساطیر ایران و جهان
نسرین پورهمرنگ
«ایزد بانوان در فرهنگ واساطیر ایران و جهان » ؛ عنوان کتابی است به قلم صدرالدین طاهری برای شناخت جایگاه ایزد بانوان در جوامع مختلف که با بررسی پیکرک های بر جای مانده از آثار باستانی حاصل شده است .میان آثار مادی برجای مانده از دوره های باستانی در سرزمین های مختلف ، تندیس های زنانه ای نیز به چشم می خورد که بیانگر حضور ایزدهای بانوان میان انبوه ایزدهای مذکر ، جاندار و غیر جانداراست. اینکه این ایزدهای بانوان از چه نقشی و جایگاهی در اجتماعات انسانی و سپهر باورهای آنها برخوردار بودند و حضورشان در جشن ها و آیین های نمادین و باستانی برای اعتبار بخشی به کدامین باورها و نیازها بوده است. از جمله موضوعاتی است که نویسنده در کتاب خود به آنها پرداخته است.
سلامت تالش در کارگاه آموزشی!
اشاره:
قوم تالش در طول تاریخ ، فراز و نشیب زیادی به خود دیده است وقوام و دوام خود را در این سال ها تا حدودی توانسته با تحلیل های درست و اصولی به دیگر اقوام بشناساند . اگرچه تا به سرمنزل مقصود فاصله هاست ، اما همین که از صدها موانع عبور کرده و با دشواری های بیشماررُخ می نماید جای بس امیدواری است و این تحلیل بخشی از آن دلمشغولی های روزگار ماست!؟ :
سال قبل یکی از جوانان فعال فرهنگی شاندرمن ، در ارتباط با زندگی نامه نعمت الله خان آلیانی مطلبی را در یکی از جراید محلی به چاپ رسانده و در «منابع » و «پی نوشت»ها آورده بود:«حاجی اکبر آلیانی پدر نعمت الله خان آلیانی فرزند حاجی ابراهیم فرزند نوروزعلی می باشد که گفته می شود جد آنها به نام نوروزعلی در دوره فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به آلیان مهاجرت کرده است (گفتگو با گلعلی فریدی1393) و گویا این گفتگو را آقای(ا.ف) برایش تدارک دیده بود.
مطلب را مرور نمودم . بلافاصله به یاد پاورقی صفحه 84 کتاب دکتر شاهپور آلیانی افتادم و به نقل قول از همسر معین الرعایا که در آن کتاب به میرزا کوچک خان گفته بود :« تمام ایل و فامیل را در اختیار شما گذاشتیم و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و از شما حمایت کردیم تا نهضت پا بگیرد و اکنون به چند کُرد وارد به نهضت متکی شده اید ...»بی آنکه تحلیلی بر روی جملات نقل قول شده صورت پذیرد و تنها به یک پاورقی تاریخی بسنده شده ، غافل از اینکه بعد از چند دهه به نقل قول از «گلعلی فریدی» در جریده ای می آید که جدشان از کُردهای کرمانشاه هستند . یعنی در اصل اینگونه می رساند ، هم خالو قربان از اکراد بود هم معین الرعایا در کنار دیکر اکراد.
آیا براستی همسر معین الرعایا نمی دانست که شوهرش کُرد است ؟ وچرا تاکنون پژوهش جامعی در ارتباط با طایفه ها و اجداد پیرامون مان به شیوه ی علمی صورت نگرفته که قابل استناد دیگر پژوهشگران باشد؟ چرا که تاریخ قضاوت منحصر به فرد خود را اعمال خواهد نمود.
مارا چه مي شود؟
چند سال قبل يكي از رجال دلسوز تالش[...] از سر خير خواهي و تجربه و دانشي كه از پيرامونش به دست آورده در يكي از همايش ها كه بعدها به صورت CD در اختيار افكار عمومي قرار گرفت اشاراتي كوتاه به اين مضمون:« بايم يندي ضعفون بپوشونم نقطه ي قوتي تقويت بكرم و...» بيان داشتند . نصايحي كه سخت گزنده و هشدار از عواقبي مي داد كه آينده ي تالش را به تصوير مي كشيد و هيچ يك از ما به اين باور نرسيديم كه روزي بي توجهي به چنين توصيه هايي گريبان ما را خواهد گرفت ـ فرقي نمي كند چه تو باشي و چه من . وقتي با دستان خود بادي را كشت كنيم مسَلَمن طوفان درو خواهيم كرد!.
شايد اين عزيز در طول سه دهه يي كه در كنار اقوام بوده و با مردم بودن تجربه هاي گران بهايي اندوخته است كه ما به گردش نمي رسم و كرديم آنچه را كه نبايد مي كرديم و شد آنچه كه نبايد مي شد و امروز ثمره اش را داريم اين چنين(!)مي بينيم . تاجايي كه سايت مي زنيم به نام شهرمان «...نيوز» نامه ي رحيمي به احمدي نژاد را كه صدها بار كپي رايت شده است و در تمام رسانه هاي ارتباط جمعي باز پخش شد و... مجددن آنرا بازتاب مي دهيم . از مدير محترم مسئول كيهان حاج آقا شريعتمداري كه ... اما اينكه همين ديروز از پيرامون مان چه گذشته است غافل مي مانيم . براستي مارا چه مي شود؟
«تالشه برا» هنر آینه است !
اشاره :
عزیزان بازدیدکننده ، آنچه در زیر خواهد آمد فرض بفرمایید در حال مطالعهی مجلهای هستید که در کنار صفحات ثابت خود ، یکی دوصفحهای برای خوانندگان خود ترجیحن در آخرهای مجله در نظر گرفته است. با همان حال و هوای مطالب فرستادهشدهی مخاطب ، با شیوه ی نوشتاری خودش با وی ارتباط برقرار میکند تا نقطه نظراتی که در این بین پنهان مانده را منتقل نماید ولی برای خوانندهی حرفهای کسلکننده و ابتدایی به نظر میآید.
ما نیز در طول هر فصل میبایست به بعضی از موضوعاتی که از ما پرسش می شود ، پاسخگو باشیم و به همین لحاظ پیشاپیش از روی گل مبارکتان پوزش میخواهیم و این هفته را موقتن به این آدرس: «اين شعرها از من نيست»مراجعه نمایید تا بتوانیم به آنچه در زیر خواهد آمد بپردازیم که باز از این بابت پوزشمان دوچندان خواهد بود و با این توضیح مختصر و بازهم با پوزش:
***
هفتههای قبل کامنتی را از بین کامنت ها انتخاب نمودیم و گویا متعلق به یکی از همزبانان تالشمان است که در چند سطر از ما خواسته تا «وابستگی [...]شمسیپور به گویش گیلکی» را برایش تشریح نماییم . خوشبختانه این دوست «تالشه برا»ی ما یادآور شده بود «تحلیل خود را در چرایی» موضوعی که به شرحش خواهیم پرداخت بهتفصیل با وی به گفتگو بنشینیم .که صد در صد هم «تالش»!!! است و هم آشنا! همینکه با چند سطر آمده بر ما منت گذاشته و بافرهنگ قابلتأمل خود ، هم حُرمت تالش را بجا آورده و هم شعر را پاس داشته است جای تقدیر دارد.