هرچه تلاش کردم شرحی ، اشاره ای و یا چیزی در این خصوص بنویسم ذهنم یاری نکرد و بالاخره همان سوتیتر«بدون شرح!» را برگزیدم . راهی هم وجود نداشت.چون وقتی می بینم هنوز ذهن جوانان تالش «مسروریزه»است .باید اینگونه برخورد کرد.«مسرور» خداوند قرین رحمتش کند. تا زنده بود فقط دوست داشت تریبون دستش باشد و هیچ گاه ندیدم جوانی را پرورش دهد تا بتواند امروز شعر تالش را هدایت کند آنهایی هم که بلدند در تالش نیستند.و تأسف بار این که وقتی کم آوُرد رفت خانه ی[...] از خود قدیسی ساخت بنام «دکتر رمضانی از دانشگاه تهران» که فاجعه اش هنوز در دل تاریخ ادبیات تالش نهفته است و حالا حالاها پاک شدنی نیست.تااین گونه اندیشه در تالش نهادینه شده است ، شعر این جوانان مظلوم این چنین به حقارت کشیده می شود.قبل از عید از شعرهای این خانم های محترم تالش مایه گذاشتم متأسفانه دربه اصطلاح ویژه ی نوروزی تمام داشته های شان را به تاراج دستون های بی نام و نشان گذاشتند .دیگر بیشتر نمی نویسم .چون در آخر مصاحبه ی معلم دلسوز تالش جناب نبی الله شعبانی جمله ای خواندم که در خصوص جریده ی ... پرسیده شده بود که خود یک مقاله خواهد بود و در آینده در باره ی آن خواهم نوشت .اگر برای کسی ابهامی وجود دارد یادداشت قبل عید بنده را یکبار دیگر مرور نماید.در پایان به خواهران دلبندم توصیه می کنم زحمتی که برای شعر می کشند.به حراجش نگذارند چرا که شعر حرمت دارد.

...و باز بگذریم !

سال 96هم با همه ی کج دار و مریزی اش گذشت .از زلزله کرمانشاهان گرفته تا سانچی و سقوط هواپیما وحوادث ریزو درشتی که در کشورنازنین مان ـ ایران ـ گذشت همه ی مردم کشورمان را آزرده خاطر ساخت و خانواده هایی را داغدار و خیل عظیمی از عزیزان میهن مان را تا ابدالدهر چشم انتظار ساخت.کاری نمی شود کرد.باید ببینیم و بگذریم و برای عزیزان دعا کنیم .امیدوارم سال 97 سال خوب و خوشی برای ایرانیان عزیز باشد .فارغ از درد و رنج و دارای سالی پر بار باشند.

امسال زیاد فرصت نکردم در تارنما در خدمت خواننده گان فهیم و همیشه همراه مان باشم .واقعن وقت نشد و هنوزهم با این کمبود وقت دست به گریبانم .گاهی شده که برای تارنمای مان دلم تنگ شده است اما چاره ای نبود.پایان امسال هم مثل سابق باید به عزیزان سال نو را تبریک بگیم .ان شاءالله امیدوارم همگی سال خوب و همراه با تندرستی پیش رو داشته باشند.

چیزی را برای شب عیدی تهیه نکردم و به این باورم که شاید این قطعه شعر خشتاونی تمام کاستی ها و کمبودها و کم کاری هایم را جبران کرده باشد و دگر هیچ!و باز بگذریم ... بهاران خجسته باد!

 

کو پیشنی سر

میشین میشین

بهاری پرده

بلکه !

ku pišni sar

mišin mišin

bəhāri parda

balaka

 

( سینه کش کوه / پوشیده شده از گل بنفشه / راز بهار / فاش شد ! )

 

چند غزل تالشی

اشاره :

چندین سال بود آرزو داشتم صفحات شعر نشریات تالش رونق داشته باشد و از کرختی و تکرار و مکررات و دستون های پیش و پا افتاده خبری نباشد. این آرزو کم کم داشت برایم به یک کابوس تبدیل می شد.اما خوشبختانه بعد پنج ماه به شمال گذری داشتم و به ماسال که رسیدم تمام نشریات را یکجا خریدم .این بار برخلاف گذشته آنچه که مرا به وجد آورد صفحات شعر جراید منطقه ی تالش بود نه اس ام اس و «شنیده ایم که ...» .

خوشحالی ام بیشتر به خاطر آن بود که زنان شاعر تالش امروز پیشتاز در نو آوری اند .خصوصن چن غزل ناب و واقعن مدرن از خانم ها: ماهره عاشقی ، فرزانه قربانی ، سیده آرزو جوادی و شعری سپید از سرکار خانم اکرم کرم زاده که جای بس تحسین دارد.البته سرکارخانم علیاری و معزی را غایب می بینم. امیدوارم فعالیت شان راکد نمانده باشد.در کنارشان شاعران مرد تالش(خصوصن غزل زیبای جناب فتحی جای تقدیر دارد) نیز سنگ تمام گذاشته اند و این رونق بخشی را مطمئنم به گُل خواهند نشست و در پهن دشت شعر و ادبیات گیلان خواهد درخشید.اما سخنی کوتاه با خواهران بزرگوارم؛ این که کمی از دستون های تالشی فاصله بگیرند چه بسیار زیبا خواهد شد چرا که همان انرژی را که برای سرودن آن صرف می کنند برای شعرهای سپید، نیمایی ، غزل نو و معاصر ، جمهوری و...صرف کنند چه بسا یک دگر دیسی بسیار شگفتی در آثارشان به وجود خواهد آمد.البته مسئول محترم صفحه ی شعر این جراید باید عدالت را در خصوص شعر، بین شاعران عزیز کل تالش بر قرار کند و خدای ناکرده واژه ی «تیول» که شاندرمنی ها در آن زیاد به چشم می آیدو چرا ماسالی ها و...در آن کم رنگ هستند ، در آینده گریبانگیرشان نشود.نکته ای که بسیار حایز اهمیت است دبیر صفحه ی شعر طبق شناسه ی مجله مبنی بر «نشریه در حک و اصلاح تلخیص مطالب رسیده آزاد است »موظفند بر شعرها نظارت دقیق داشته باشند.اینکه شعرهای رسیده بدون آرایش و پیرایش به چاپ سپرده شوند به گمانم برای یک نشریه زیاد خوشایند نخواهد بود.اگر مدعی این هستیم که نشریه در گستره ی بین المللی است!! مسئول محترم نشریه نیز باید دقت نظر بیشتری در این خصوص داشته باشد.چرا که ...؟! ان شاءالله باز«چم به راه» خواهیم ماند تا بعد ماه ها دگر بار شعرهای بسیار زیباترشان را صید کنم .ایدون باد!

***

خاصَه پایز

(اکرم کرم زاده )

راه درییَه کرا آ

حینا بَه سَر

زری یَه قبا

سرهَ اطلسه شِی[وُ]

رَنگینه خَلا

یا بَرا...

خَندهَ خورانی نَه

سوجه وا کورانی نَه

خاسه پاییز

دَخونو...

اَی سغه دار

وَ

وزمَه داروُ

ویزهَ داروُ

وییه دار!

شمه را

رنگینَه مخمَلَه خَلا وَردَمه یار

بی خاوه آستمون

(ماهره عاشقی)

آستمون چییهَ تنه [تنی] ، بی تاویرهَ ، خاو نداری؟

 ته یَنی اشته دیلی کو، ای چله آو نداری؟

 

ویررَه واتمه که سولوک بکه همساده نه!

خری ته بازی دوئه ، دییس که آفتاو نداری

 

اشته داوره به دییه هیکسی ده منده نییه

روزَنی شَه ، شَوی را ساره و ماتاو نداری

 

دا که شای پرونجون اشتن ،زمینی دلی بسون

ته اشتن خبر نداری که ده آلاو نداری

 

دنیا اشته سری کو گَردی ، خبری دار نبیره

ای روزی آخر وینی جانی کو هیچ تاو نداری

اشته پارگاه

(فرزانه قربانی)

آوی که دَمَردَه سیناوی نَه دریا آرَسه

نا چمه سیسته بجاره کیله بیگاه آرسه

 

زونی ام داز چیرا اشتن گازی انته سوئه شَه؟

گوشه دارهَ دا سغَه دارهَ بنه یا آرسه

 

پاییزه غزری دارون ریشه نشا کنده ، [وَماش]*

خدا اشتن بی لیفه تائون جانی را آرسه

 

انگره قوشه شی خایم[خوام] اشته خاله کو ویلخیم

ته نییَشتَه چمه رَز، داری لچی کا آرسه

 

خَسَه بَختَه دیلی که ، شونَه شیوار وَری دیلَه

وَختی را [راه] ژن آکره با آشته پارگاه آرسه

*وقتی سنگ زبان تالشی را به سینه می زنیم بایستی تمام جوانب را حداقل در واژه گزینی در نظر بگیریم و واژه ی معادل تالشی که در دسترس است انتخاب کنیم.با پوزش از سرکار خانم ها قربانی و عاشقی «وماش» را جای گزین «ولی» ـ همان طور در شعر خانم عاشقی «هیکس» را جایگزین «هیچ کس» نمودم.امیدوارم مورد قبول باشد.

بانه مگه

(سیده آرزو جوادی)

اَگم اشته دیل پورَه ، وارشی را بانَه مَگِه

چِمی کو خواو دَری نی ، بالشی را بانَه مَگِه

 

زَمَه دیل ، خیلی پینَک[پینه]اشته جانی کو پرییَه

ته را مَندِه چَتینَه ، گالشی را بانَه مَگِه

 

اَوَه مَس وَختی نِداری روکَه تِه گَف بژَنی

امانی دَکَردَرَه ، نالشی را بانَه مَگِه

 

پاییزَه وا دیلی کومَه جیریرَه ، مه را زونوم

آلزیمَه دِه ، دَپش آپشی را بانَه مَگِه

 

مَردومی اَسبَه دَنش بی ویرَزه دپا ای وَر

نال ویبَه اَسبی دَنش آنشی را بانَه مَگِه

 

اَگَه اشته وَطَنی ای روزی پِشت آکَردرَه

غَریبی نی مَردیرَه ، تالشی را بانَه مَگِه

سانچی

محتشم سلیمانی(میم.سین)

کدامین درمان

تسکین خواهد داد

غصه ی داغ پرندگان سرمست دریایی را!

سخن از گذشته هاست

همگونی آب و آتش و دود

برای گلستانی که نشد

وآتش نشسته در دل !

در همهمه ی فریاد های بی صدا

بُغض های نگران

پخش می شوند در دل هر شعله

با يك جهان حیرت

با یک جهان حسرت

با یک جهان درد

برای لحظه های باهم مهم بودن

اندوه نبودنت

می کُشد مادران چشم به راه را

شرم نگاه ‌ات

می شکند استخوان های پدران داغدیده را

امید نا امیدت

می پژمراند شوق انتظار بچه های نو پا

سانچی!

غریب سوخته (شکسته) این روزها

در فوران آتش اقیانوس

شعله بکش!

که تا ابد شنیده خواهد شد

آتش گرفتن در هجوم آب های وهم انگیز

در گلویی که می خشکد

برای فریادی که بی صداست

در اقیانوسی که تا ابد آرام نخواهد ماند!

 

 

سانچی!

سانچی

آتش

دود

آب

سانچی نگینی سیاه دردل اقیانوس آرام

سانچی روپوشی از غلظت مه ناکامی ست

سانچی آتش و آب و دود!

سانچی دود و  آب وآتش...

 چکاوک های شرق دور

در آسمانی پوشیده از نفت سیاه

قیقاج می زنند

وفرسنگ ها درغرب اندوه

 چشمانی مضطرب و گریان

در برابر چشم بادامی های خشک!

سانچی عبور حادثه ی تلخ!

 سانچی همزاد پلاسکو

سانچی خواهرخوانده ی زلزله کرمانشاه

سانچی همسایه ی سرپل ذهاب...

ملوانان که سرود عشق می خواندند

موج های اقیانوس آرام

به رقص و پایکوبی می نشست

سی وسه همخوان سرمست

به تماشای پری های دریایی...

سانچی غروبی تلخ در خاور دور

سانچی فریاد ، حسرت و سکوت!

اینجا چشمانی تا ابد

به سوی شرق دور دوخته است!

شاله راه جاده ای به عمق خاطرات!

اشاره :

چند وقت پیش با یکی از دوستان در خصوص علی عبدلی بحث و تبادل نظر می کردیم. اینکه عبدلی همانند دو کفه ی یک ترازوست . کفه ای به نام عبدلی پژوهشگر ، کفه ی دیگر عبدلی شاعر. در همین گیرو دار مدتی هم هست در کانال تلگرامی اش شعر شاله راه بروز رسانی شده است  که آخرین خط سیر آن صدای خود شاعر است .قبل از این که به نقد شعر«شاله را» بنشینم باید سخنی کوتاه داشته باشم با خوانندگان فهیم مان که در این دو دهه در میان شان زیسته ام .

همانگونه که برای امثال خشتاونی ها و رضایتی ها وسایر بزرگان تالش قائل به احترام هستم مطمئنن بدون حُب و بغض برای عبدلی و حتا مسرور به عنوان یک معلم احترام قائلم . اما وقتی در حریم قلم و نقد و بحث که وارد شوم تا حدودی پرده ها را کنار خواهم زد.چرا که شخصن بر این باورم در فرهنگ و هنر و ادبیات نباید نان قرض داد و در این دو دهه در مکتبی بزرگ شده ام که به فراخور قابلیتم یاد گرفته ام  در جامعه ای که نقد و نظر نباشد آن جامعه رشد نخواهد کرد.حال بستگی دارد عیار نقد بر چه معیاری باشد.این هم نکته ای نیست که بر خوانندگان پوشیده باشد.سبک و سیاق حقیر نه از نظر ساختار تغییر کرده و نه با کسی مسامحه می کنم بلکه راه ام مشخص است .همانگونه که نقد می کنم نقد پذیر هم هستم.

در خصوص علی عبدلی نیز همین گونه است .بنده با عبدلی پژوهشگر چالش هایی را دارم و تا به این لحظه هنوز هم بر این باورم که آثار عبدلی (چه تاریخی و چه پژوهشی) بایستی نقد گردند وگرنه خدای ناکرده خصومت شخصی و یا آنچنانی با وی نداشته و ندارم و سخت بر این باورم که ایشان باید در این خصوص تجدید نظر نمایند .

ادامه مطلب

میرزا کوچک در داخل کشور هم مظلوم است

دکتر فتح الله کشاوز: میرزا کوچک جنگلی در داخل کشور به‌قدری مظلوم واقع می‌شود که حتی فردی مثل ملک‌الشعرای بهار هم به او تهمت می‌زند. میرزا یک فرد متدین و متشرع بود، بنابراین گرایش او به حکومتی با شعار بی‌دینی، تهمت محض است.روزهایی که بر ما می گذرد، تداعی گر آغاز قیام مردم گیلان به رهبری روحانی مبارز میرزا کوچک خان جنگلی در سال ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ شمسی است. این نهضت استقلال طلبانه که از مصادیق شاخص «جهاد وشهادت»در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود، را در قلمرو موضوعی «حیات طیبه» قلمداد می کنیم و درباره آن با جناب دکتر فتح الله کشاوز مدیرکل سابق نسخ خطی کتابخانه‌ی ملی جمهوری اسلامی ایران گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن در پی می آید.دکتر کشاورز گرداورنده کتاب «نهضت جنگل؛ اسناد محرمانه و گزارش ها» بود که اسناد ارزشمند سازمان اسناد ملی ایران را در این کتاب گرد آورده و در سال ۱۳۷۱ منتشر ساخت و این کتاب در سال ۱۳۹۱ با درخواست برگزارکنندگان کنگره ملی نهضت جنگل، تجدید چاپ گردید.

شیوه مدیریتی میرزا کوچک خان جنگلی از وجوه مختلف مورد نقد برخی از تحلیلگران است، از جمله عدم طرد نفوذی‌ها و خائنین، در حالی که میرزا از آنها شناخت کافی داشت. تحلیل شما چیست؟

شاید این تحلیلگران از این نکته غافل هستند که در ابتدای آغاز نهضت افراد مختلف با گرایش‌های گوناگون به آن پیوستند و گزینشی هم در کار نبود. اغلب حرکت‌های تاریخی این‌گونه‌اند که در ابتدا افراد از طیف‌های مختلف با یک هدف مشترک دور هم جمع می‌شوند. هدف مشترک همه افراد در نهضت جنگل در ابتدا اخراج نیروهای بیگانه از کشور بود و حتی خود نیروهای دولتی و حکومتی هم بدشان نمی‌آمد در گوشه و کنار کشور حرکت‌هایی علیه قوای بیگانه شکل بگیرد. دلیل‌اش هم ارتباطات فراوانی است که مستوفی‌الممالک با نهضت جنگل برقرار می‌کند. بنده هم خیلی‌ها را اصلاً صاحب صلاحیت برای ورود به نهضت جنگل نمی‌دانم. مثلاً افشار کسی بود که وارد نهضت شد و خیلی هم رشد و سرانجام به نهضت خیانت کرد، اما مثلاً احسان‌الله خان را که بعدها خیانت‌های آشکاری هم کرد، نمی‌شود نفوذی به حساب آورد. خیلی‌ها در ابتدای نهضت جنگل تصور کردند از این طریق می‌توانند به اهداف خود برسند و وقتی نرسیدند از نهضت جدا شدند.

 

ادامه مطلب

میرزا کوچک خان را طور دیگری به ما شناسانده اند

این متن مصاحبه ای است که شادوران «افشین پرتو»  در سال ۱۳۹۱ با سایت تاریخ ایرانی داشته  است. لازم به یادآوری است، کتاب «گیلان و خیزش جنگل» شادروان پرتو، نتیجه ۲۰سال تلاش نویسنده است که توانسته با اسناد موثق بخشی از ناگفته های جنبش جنگل را روشن نماید. این گفتگو زمانی انجام شده که هنوز این کتاب منتشر نشده بود.دکتر افشین پرتو، فارغ‌التحصیل رشته تاریخ از دانشگاه مسکو و پژوهشگر تاریخ گیلان است. به زودی کتابی از او با نام «گیلان و خیزش جنگل» منتشر می‌شود. پرتو همچنین خاطرات چند نفر از اعضای نهضت جنگل را تصحیح و منتشر کرده و اخیراً خاطرات «احسان‌الله‌ خان دوستدار» را تصحیح و آماده چاپ نموده است. با او در خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی و نهضت جنگل، با تاکید بر اسناد و یافته‌های جدیدی که در طول کار پژوهشی خود به خصوص از کشورهای قفقاز و آسیای میانه جمع‌آوری کرده و برخی را مورد استفاده قرار داده، به گفتگو نشستیم.

***

شما کتابی در خصوص نهضت جنگل نوشته‌اید که هنوز منتشر نشده و گویا برای نوشتن این کتاب برای نخستین بار به اسناد و مدارکی دست یافته‌اید که چهره‌ای دیگرگونه از وجوه پنهان نهضت و به خصوص میرزا کوچک‌خان جنگلی به دست می‌دهد. آیا این طور است؟ و این اسناد چیست و کجا بوده که قبلا مورد استفاده قرار نگرفته است؟

اسناد مربوط به نهضت جنگل که هنوز منتشر نشده و در دسترس محققان قرار نگرفته زیادند، چه در ایران در مراکز مختلف اسناد و بایگانی‌های خصوصی و چه خارج از ایران، من برای تهیه منبع موثق و سند جهت نوشتن این کتاب به مراکز اسناد در شهرهای مختلفی مثل ایروان و باکو و تفلیس و مسکو و سن‌پترزبورگ سفر کردم و خوشبختانه موفق به یافتن آنچه که به دنبالشان می‌گشتم، شدم و برخی از اسناد مورد جستجوی خودم را از مراکز اسنادی در ایران جمع کردم. این اسناد پنجره‌های تازه‌ای را به روی محققان می‌گشاید. من کوشیده‌ام از فضای تکراری تحلیل نهضت جنگل خارج شوم و بر پایۀ منابع و اسنادی که در اختیار داشته‌ام فضایی نو برای تحلیل این رویداد قابل توجه پدید آورم. سال‌ها داشته‌ها و نوشته‌هایی درباره نهضت جنگل در گوشه‌هایی پنهان بوده‌اند و این چند دهه اخیر کم‌کم برخی از آن‌ها منتشر شده‌است.  مانند خاطرات سعدالله‌خان درویش، خاطرات آقاخان درامی، خاطرات صبوری و برخی از مجموعه‌ها که از بازخوانی اسناد مربوط به نهضت جنگل پدید آمده‌اند. ولی این‌ها شماری بسیار اندک از همه آن چیزی است که موجود است و متاسفانه هنوز تلاشی برای بازخوانی و انتشار آن‌ها صورت نگرفته است.

 

ادامه مطلب

یک مُهره ی آبی بر دوش«هسا ـ پس» سنجاق کنید!

1

«چندر زحمت کشه دار

تا تی تی بزنه!

باد،

چی آسان آیه شه.

2

شله وی دار و زلزله

گب فراوان داریدی

زواله روز

توچون بترسه ای

بخیالی گریا درم»

(م . پ. جکتاجی .کاکی)

به تازه گی از طریق فرهیخته ی گیلانی جناب محسن آریاپاد با«کانال تخصصی شعر گیلکی» به مدیریت جناب مراد قلی پور آشنا شدم.کانالی پر بار و پرمحتوا در خصوص نقد و نقد پذیری ، انتشارآراء و اندیشه ، آینده ی درخشانی را نوید می دهد .اگررفیق بازی ورودربایستی ها بگذارد!

بنده نام مدیر محترم کانال را برای اولین بار است می شنوم و شاعر و منتقد هم هستند که این امر ما را وا می دارد با دست و دل بازی وافر بنویسیم.گویا در یکی از پست های این کانال جناب  رحیم چراغی نظرخواهی هایی را در خصوص «هساشعر» خواهان شده بود که متعاقب آن شاعر و منتقد چیره دست گیلانی ، محسن آریاپاد مثل سال های نه چندان دور نقد و نظرهای خویش را به مدیر کانال ارایه داده و ایشان نیز با سعه صدر با تمام کمال بازتاب داده اند که بسیار زیبا و جالب به نظر می آمد. جای خوش حالی آن این جاست که صدو هشتاد درجه موفق تر از مجله ی گیله وا عمل نموده که بدون حُب و بغض تمام نوشته  های شعرا و منتقدین را به نمایش می گذارد.تا جایی که با خبرم گیله وا در خصوص نقد و نظر مربوط به «هساشعر» خیلی از نقدها را بنابر دلایلی بازتاب نداده است .چرایی این مسئله هنوز جای ابهام دارد.

محسن آریاپاد از بدو تولد «هساشعر» یکی از منتقدین پرو پاقرص آن بوده ، هست و خواهد بود و برای تفکر خویش ایده هایی را نیز در ذهنش دارد.که با مقاله ی بلند بالای «داورِ بی باور، باورِ بی داور، شماره ی ۸۸،گیله وا خرداد ۱۳۸۵» پاسخ جامعی به اختراع کننده گان «هساشعر» داده بود.امروز هم با بالانس کردن همان نقد و با اندکی تفسیر افزون بر آن ، به نقد این بدعت پرداخته است. که بدعت حاضردر این کانال به گمانم تغییر ذائقه داده و بعد 26سال با شناسنامه ی «هسا ـ پس»!!! پا به عرصه ی وجود گذاشته است؟! چه باید کرد«مدرنیته» است دیگر؟!. آنرا باید به فال نیک گرفت وهمانند عوام الناس یک مهره ی آبی بر دوش آن سنجاق کرد تا از چشم نظر بر حذر باشد.

ادامه مطلب

برای گل های پرپر شده از جفای باغبان در زلزله کرمانشاه

 

استاد عباس لایق

در مرگ برگ ها

پاییز....

 

اما

گل های شمعدانی را

پاییز،

نه

زمستان،

نه

که جفای باغبان خشکاند

 

 

 

 

تعداد صفحات : 30