آیا «هساشعر» به بن بست خورده است؟!

اشاره :

از طریق فرهیخته ی ارجمند جناب محسن آریاپاد که مطالبی پر بار در خصوص «هساشعر»برای حقیر ارسال نموده بودند با «کانال تخصصی شعر و نقد ادبیات گیلکی» به مدیریت آقای مراد قلی پور آشنا شدم و بسیار خرسند شدم . چون امروزه فضای مجازی غالب بر فضای مکتوب شده است ـ در این کانال با گزیده های بسیار پرباری روبرو شدم که نوید روزهای خوب ادبیات گیلان را می دهد. گویا بحث «هساشعر» مجددن داغ و داغ تر شده است و این بار نیز بعد از 11سال محسن آریاپاد پیرو بحث قبلی اش ، پاسخ مستدلی به رحیم چراغی داده است که متعاقب آن جناب چراغی هم در جواب نوشتار پاد مطلبی را در این کانال انتشار داده است .نکته ی بسیار حایز اهمیت در این بین سعه صدر دو طرف در نقد یکدیگر بوده که بسیار بجا و برازنده گیلان و گیلانی بوده است و از همه مهمتر مدیریت جناب قلی پور مایه دلگرمی شد و داور منصفی دراین  جدال قلمی بوده است .امیدوارم این گونه نقد و نظرها تداوم یابند تا به رشد تعالی فرهنگ و هنر و ادبیات گیلان مان کمک کرده باشد.شایان ذکر است در آینده ی نه چندان دور وجیزه ای در این زمینه از طرف حقیر ارایه خواهد شد. اینک باهم دو نقد نظر زیرمرور می نماییم:

به جناب آقای مراد قلی پور

با درود و احترام صمیمانه

شاعر و منتقد و مدیر اندیشمند کانال تخصصی شعر و نقد ادبیات گیلکی.به استنادِ پست های منتشره از جناب آقای (رحیم چراغی)، شاعر گرامیِ گیلانی، مبنی بر نظرخواهی در مورد (هساشعر)، که در گروه (شعر و هنر امروز) نشر یافته است؛ مجوزی ست که پیشینه ای مربوط، از هساشعر، به قرار زیر تقدیم مخاطبانِ علاقمند شود تا تازه واردین ارجمند با پدیده ای که به نام (هساشعر) نشر می یابد بیشتر آشنا شوند.با توجه به این که حوزه ی فعالیت کانال تان نقد و بررسی و جریان شناسیِ ادبیات و شعر گیلکی است؛ خواهشمند ست.در صورتی که موضوع را، مرتبط تشخیص می دهید ؛ پست های زیر را به اشتراک بگذاریدعینِ متنِ نظرخواهیِ آقای رحیم چراغی به شرح زیر ارسال می گردد که مستند شود .

                                                                                                                       محسن آریاپاد

«چنان چه نظرهایی در باره ی گفت و گوهای گروه هساشعر ، در شعر و هنر امروز منتشر شود ، در گروه هساشعر بازنشر می گردد»

بازنشرِ پست زیر هم از جناب چراغی ضروری به نظر می رسد.

«امروزه ، هساشعر ، به جریانی فراگیر تبدیل شده است. به دلایلی ، از جمله به همین دلیل ، تصمیم سازی برای هساشعر ، نمی تواند از سوی فرد یا افرادی انجام پذیرد. حتی از سوی فرد یا افراد معتمد جریان. نگارنده نیز ، از جمله به همین دلیل و بر اساس چنین باوری ، جز در بیانیه ی آغاز (با همکاری محمد بشرا و محمد فارسی) که هساشعر رونمایی می شد ، به هیچ وجه در صدد تدوین و انتشار بیانیه ای بر نیامدم.»

ادامه مطلب

الو! ببخشید جناب آقای پاد؟!

طنز گیلان شعرای سر شناسی دارد که نام بردن از آنها در این مقال نمی گنجد.در این یادداشت به دفتر شعر طنز «الو...!؟»ی محسن آریادپاد پرداخته می شود.چاپ نخست(96) این اثر توسط نشر سپید رود در هزار نسخه با قیمت 15000تومان به تازه گی روانه ی بازار کتاب شده است .

آریاپاد یک دهه و نیم است در گیلان نمود عینی پیدا کرده است. نه به آن معنا که شاعر نبوده و در جامعه ی شعری شناخته شده نبود، بل عملکرد وی در این مدت زمان قابل توجه است. در این پانزده شانزده سال، میانگین هر یک و نیم سال یک کتاب منتشر نموده است . سوای رنگارنگی شعرهای وی ـ بدعت هایی را نیز به یدک کشیده که بدون هیاهو و مانیفست های مُد روز به راهش ادامه داده است. از جمله ی آن ها دفتر شعر «اویتامن»وی را می توان سرآمد شعرهای مدرن گیلکی در حال حاضر دانست. ما در طول این سال ها قدم به قدم آثار وی را به وسع خود معرفی کرده ایم .آریاپاد یک شاعر دگراندیش است ، نخواسته و نمی خواهد راکد باقی بماند.

ادامه مطلب

بامداد ، قربانی صفحه ی 39 دیلمان!

هفتمین شماره«مجله فرهنگی اجتماعی»دیلمان منتشر شد. نشریه ی 490صفحه ای قطور با ظاهری بنام ویژه ی شاملو از دور دلبری می کند و از نزدیک دل را می برد. قبل از هرچیز عرفن هم همین گونه است باید از گردانندگان نشریه ، خصوصن آقای مهدی بازرگانی و سرکار خانم زهرا زارع سپاسگزاری نمود که چنین مجله ای را تا این لحظه سراپا نگه داشته اند و در این وانفسا «سينه داده[اند] به باد ، دارند به نسيم دل مي بازند!» و دست مریزادی هم باید به تمام عزیزانی گفت که برای هرچه بهتر و پربارکردن این مجله دست یاری رسانده اند .

همانگونه که خوانندگان این مجله می دانند آقای بازرگانی در این هفت شماره ای که ارایه داده اند گویا هنوز اشکالات آنرا نتوانسته اند بر طرف کنند .بنده شماره اول و دوم و هفتم را به تمام کمال مرور نموده ام و چند شماره میانی را نیز بطور گذرا دیده ام. اما اینکه صاحب نشریه ای که می خواهد با شُل کن سفت کن ادامه ی راه بدهد نهایتن تا شماره ده ،پانزده درجا خواهد زد.خاصه اینکه «دیلمان» در این هفت شماره تنها به قطور شدن اش اندیشیده است و لاغیر.

البته برای خاطر خوانندگان هم که شده باشد باید عرض کنم ، آقای سردبیر صدای مخالف را هم بر نمی تابد مگر دوستان حلقه ای و نزدیکان سفارشی باشند که در این شماره هم نقد بجای استاد مسعود کاکی را شاهد هستیم و مطمئنن اگر کسان دیگری بودند چه بسا چاپ هم نمی شد .با همین استدلال و بر اساس تجربیات در شماره های گذشته این یادداشت تنها برای تارنمای مان تدارک دیده شده و رونوشتی هم برای اطلاع دیلمان و دیلمانیان خواهیم فرستاد.

ادامه مطلب

ادبيات معاصر تركمن‌هاي ايران

نوشته‌ي قاسم نوربات

ترجمه: عبدالقهار صوفي‌راد

از شعرايي كه در ابتداي اين مبحث از آنان نام برده شد، برخي گر چه حجم كاري چشم‌گيري ارائه نكرده‌اند، سطوري چند از اشعار آنان در دسترس ماست.هرگاه در ميانه گفتار مسن‌ترها از مكان‌هاي مختلف واقع در ساحل شرقي خزر از قبيل «اولي قوُرروُق» «چاران لي دونگ»، «امان بورونينگ چأگه سي»، «قارا يوُمري»، «ساياركمال»، «داولات جامال»، «حوجامنگلي»،  «تانگري گأديك»، «حوجالار»، «آق قارين لار»، «تاغان غليچ»، «اينگداريلان» سخني به ميان مي‌آمد شعر «آق مايا» سانچب حاجي به عنوان شاهد كلام مطرح مي‌شد. اما اكنون به واسطه آنكه از زمان سروده شدن اين شعر حدود يك قرن مي‌گذرد  كم كم از حافظه‌ي مردم رنگ باخته است.

پس از استقلال تركمنستان، ايجاد روابط حسنه‌ي ايران – تركمنستان ما را بر آن داشت تا جاي پاي «آق مايا» را از نواحي جنوبي اترك دنبال كنيم. سرانجام اين جستجو ما را با نوه‌ي نياز مأمت برادر بزرگتر نجپ حاجي آشنا كرد. ما يكي از گمشده‌هاي خود را بازيافته بوديم. «اراز محمد كوله» هشتاد و پنج زمستان را ديده بود. از او سراغ نجپ حاجي را گرفتيم. گفت: غارري ابدال 4 فرزند ذكور داشته است. نيازمأمت، قربان دوردي صوفي، رجب صوفي و بالاخره نجپ حاجي.نجپ حاجي عمر خويش را به شباني گذرانده است. مردم وي را به نام «نجپ كوله» مي شناخته‌اند. «كوله» لقب پدر وي بوده به واسطه‌ي كوتاهي قدّش . نجپ نيز اين لقب را از پدر به ارث مي‌برد.نجپ اوغلان از تيره‌ي «آغزي غيشيق‌لار» طايفه‌ي «كلته» بود.  كلته نام يكي از طوايف بزرگ جعفرباي يموت‌هاست.

ادامه مطلب

پیرامون اصول نقد ادبی

طی نشستی که با جناب آقای دکتر سعید حمیدیان (استاد گروه ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی) داشتیم با ایشان به بحث دربارهء کتاب«نقد ادبی»ریچاردز پرداخته‌ایم 

آقای دکتر! یک محور مهمی را که ما در این نشریه کتاب‌ ماه دنبال می‌کنیم مسئله نقد از نظر تئوری و عملی است؛ یعنی هم می‌پردازیم به اصول نقد از نظر تئوری و هم این که‌ کتاب‌هایی که منتشر می‌شود کاستیها و برتریهای آن‌ها را سعی داریم که نشان دهیم حضرت عالی جدیدا کتابی ترجمه‌ کردید به نام اصول نقد ادبی از ریچاردز.ریچاردز هم از نظر من نظریهء مهمی در بین نظریه‌پردازان نقد در جهان دارد و آثار او یکی از منابع مهم در این شاخه بشمار می‌رود.ما در زمینهء نقد هم انواع و شیوه‌های مختلف نقد داریم که نقد ساختاری و نقد اصول‌شناسی،نقد تاریخی و نقد روانشناسی است.ریچاردز بیشتر به نقد روانشناسی‌ می‌پردازد.من می‌خواستم سوال کنم که اولا چطور شد که‌ شما کتاب ریچارد را برای ترجمه انتخاب کردید و راجع به‌ اهمیت خود کتاب توضیح بفرمایید؟

دکتر سعید حمیدیان: عرض شود که در مورد بخش اول سوال جنابعالی،و انگیزه خودم در مورد ترجمه کتاب،اولا عرض کنم که‌ پیشنهاد ترجمه کتاب از طرف مسئولان مؤسسه‌ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مطرح شد و در حقیقت ترجمه این کاب را به بنده قبولاندند.بعد می‌توانم بگویم که البته(انگیزه شخصی طبعا وجود داشت)یعنی،پس از قبول انجام کار ترجمه،انگیزهء بنده‌ برای پذیرش این کار همان چیزی بود که حضرت عالی‌ به خوبی بیان فرمودید،یعنی کمبود حتی فقدان کار در زمینه شاخهء ویژه‌ای از نقد ادبی که همان شاخه نقد از دیدگاه روانشناختی باشد انگیزه اصلی بنده در این کار بود.به این معنا که هموطنان ما یعنی اهل مقولات زبان‌ و ادب همچنان که فرمودید نقد ادبی از بعضی‌ دیدگاههای دیگر از جمله نقد ناب یا نقد زیبا شناختی‌ همین طور نقد ساختاری و اسطوره‌شناختی و همین طور نقد تاریخی و امثال این‌ها را می‌شناختم و در این زمینه‌ باید به دو دیدگاه دیگر نقد که در فضای فرهنگی ما شناخته‌تر هستند اشاره کنیم و آن نقد اخلاقی و دیگر نقد جامعه‌شناختی است.نظر به وضیت خاص ما،و همین طور وجود برخی گرایش‌های سیاسی در قرن‌ حاضر در کشور ما،هموطنان ما با این دو دیدگاه آشنایی‌ کافی دارند؛یعنی دیدگاه اخلاقی و دیدگاه‌ جامعه‌شناختی،اما در زمینهء دیدگاه روانشناختی غیر از این کتاب تاکنون هیچ اثری به فارس درنیامده است.و بنده شایق بودم که هموطنان ما دقیقا با این نقد و چگونگی روشهای آن آشنا بشوند.در این مورد باید اشاره بکنم که ریچاردز علاوه بر تسلّط و احاطه کم‌ نظیرش در ادبیات و آثار ادبی،در زمینه روانشناسی در حد بالای تخصصی واردند،یعنی او در این زمینه که‌ ذی علاقه بوده بسیار کار کرده و این است که با در آمیختن این دو اصول مورد نظر خودش را در نقد عرضه‌ کرده است.این انگیزهء اصلی بنده در این مورد بود.

 

ادامه مطلب

آقای سردبیر؛ پایداری نشریه این گونه نیست!

چند وقت پیش درکانال نشریه تالش مطلبی خواندم که ماهنامه یاد شده در ییلاقات تالش بصورت رایگان بی آنکه شخص یا اشخاص خواننده را بشناسند هدیه!!! داده اند و گویااین عمل در چند مرحله انجام پذیرفته است!!!

بعد از آن نیز شنیدیم همایش و یا نشست هایی در برج برج میلادقرار است برگزار شود و تأکید هم شده بود حتمن یک نسخه از این نشریه به افراد حاضر در برج هدیه داده شود. و متعاقب آن در کانال تلگرامی آقای عبدلی کلن حضور تالشان در برج میلاد منتفی اعلام شده است و...

راستش دیدن و خواندن این اخبار برای بنده خیلی جای تعجب داشت.طبق عکس پیوستی(البته قضاوت را به خواننده گان فهیم می سپاریم)خصوصن آنهایی که در شهرهای دیگر در استان های دیگر مطمئنن نشریات محلی آن دیار را خوانده و یا حداقل رؤیت نموده و یا می خوانند در خواهند یافت که آقای سردبیر دارد آب در هاون می کوبد! چرا که بقای یک نشریه با خوانندگان پایدارش استحکام می یابد، نه تالشان کوه نشین و گردشگرانی که هیچ سنخیت ودغدغه خاطری به تالش ندارند؟!(که عکس ها خود حرف های ناگفته در درون خود دارند)

 

ادامه مطلب

بومگه؟!

زرتشت فتحی

 

اشاره :

در خصوص این غزل هرچی گفته آید ، کم است .واقعن تمام صنعت عروض و قافیه در این جا خلاصه شده است و در یک کلام باید به آقای فتحی یک خسته نباشی گفت و تالشی بگوییم که «واقعن نِبو؟!»

 

بو مَگه  رَمشی نَه  آوتاوی  ناری بیگِری

د^ تا تالینَه  بخوای دار و دییاری بیگِری

 

بو مَگه خَزونی نار دَکرده غَزرینه بخوای

چَمَه چِمی ناری کو سَوزَه بهاری بیگِری

 

رَزَه داریمَه کرا شوم  د^ خدا  کو آرسم

ته که  آسمونی کو دَسی نداری بیگِری

 

پیله دریائی کرا  آ چمه  دوملَه  دِری یه

ته نِشای چمه سرا روشونه لاری بیگِری

 

ویرم آشه نی اناره  باغینه  چه کرده رَه

چن گله باغی کو خوای آو و اناری بیگری

 

سیا شَو  سحر چمه دارو  حوالی  آرسَه

نِبو که دَس دَکَری ته چمه یاری بیگری...

تیمور جهانگشاه و «کشور تالش»!

اشاره:

دودهه است در خصوص تالش و قضیه حمله ی تیمور لنگ به گیلان کنجکاومی باشم .اما هیچگاه موفق به سندی نشدم .تا اینکه کتاب«منم تیمور جهانگشا سرگذشت تیمور لنگ به قلم خود او» به کوشش مارسل بریون فرانسوی با ترجمه ی بسیار زیبای مترجم قهار ایران ذبیح الله منصوری اصل قضیه برایم روشن شد. تیمور لنگ برای تصرف بغداد قصد جنگ می کند که از شرق به سمت غرب قشونش را هدایت می کند از طبرستان می گذرد و آنگاه وارد گیلان از جمله گوتم ، اسپهبدان و رشت ورود پیدا می کند و شرح کوتاهی از هر نقطه ی گیلان آن زمان می نویسد تا اینکه به تالش وارد می شود.شگفتی کار اینجاست که اصلن جنگی رُخ نداده که برخی از افراد هی پوز شکست تیمور لنگ را چاشنی نوشته شان می نمایند.اگر غیر از تیمور لنگ بود که این گونه می نوشت شاید ابهامی وجود داشت اما این تاریخ خود نوشت خود تیمور جهانگشا می باشد که هرگونه ابهامی را رد می کند باهم به آن بخشی که به تالش آمده است می خوانیم تا خط بطلانی باشد بر تمام ابهامات . که به زیبایی نوشته است:

«پس از خروج از گیلان بسوی سرزمین (طالش) یا (طلشان) براه افتادم تا مردانی را که می گفتند نیرومندترین مردان کشور های اطراف دریای آبسگون هستند ببینم و بفهمم که آیا می توانند با من پنجه در پنجه بیندازندیانه .

ادامه مطلب

داستان معروف «رعنا»

داستان رعنا چه می گوید؟

رعنا چیست؟ رعنا کیست؟

تمام اشعاری که مردم کوه پایه ای گیلان می خوانند ناشی از یک حس درونی و یک رخدااد بیرونی است. از جمله اشعاری که سابقه دیرینه در کوه های دیلم از درفک گرفته تا کوههای دوهزار شهسوار جریان دارد (که به اشتباه به ترانه های قاسم آبادی معروف هستند.) و زنان با لباس سنتی (دراز دامان ) با آواز این اشعار می رقصند و از جمله ی این اشعار، شعر رعناست که به دوره ی قاجار باز می گردد. رعنا از ترانه های فولکور گیلان به شمار می رود و البته در این راستا روایت پردازی های مختلفی شده و داستانهای مختلفی را تعریف کرده اند و حتی در خصوص شعر رعنا نیز نسخه های متفاوتی مشاهده شده است که گه گاه در نحوه بیان متفاوت می باشد. (اما آنچه که بیشتر متداول است همان است که توسط گروه رستاک اجرا شد.) یکی از ناصر الدین شاه می گوید که وقتی وارد گیلان شد در دامنه های دیلمان متوجه صدای زیبای چوپانی شده که عاشقانه می خواند و بعد او را منع کرد . و یا داستانی با لیلی و مجنون که ناصرالدین شاه گفت بگویید رعنا بیاید تا من او را ببینیم. وقتی ناصر الدین شاه رعنا را دید با اعتراض گفت : تو برای این سیاه سوخته می خوانی ؟؟! چوپان گفت : برای تو سیاه سوخته است برای من جواهری بیش نیست...

ادامه مطلب

خمیازه های عابران

دو شعر تازه از لقمان دهقانی رحیم آبادی

(1)

در آوردگاه زخم و لبخند

آوازهای شکسته ی بیوه گانِ نان و بوسه

بهار را

از نفس انداخت

در گوشه های دلواپسی درختانی که

شهامت شکوفه ها را

پنهان کرده بودند

خمیاره های عابران را

به شماره انداختند

وچشم که گشودم

پرچمی از شلیته ها

بر باروی باغ های کاغذی

آزادی را در گسل های آسمان

                                  می جنباند

(2)

در اشتیاق رقص دختران شالیزار

با گیلاسی از نسیم

آفتاب را بی قرار کن!

تعداد صفحات : 30